To Die Slowly

این روزا مدام به این فکر می‌کنم که زیستنم چه فایده‌ای داره؟ و اگه من نبودم، این کره‌ی خاکی چه کسی رو از دست می‌داد؟ و اگه نباشم، چه اتفاقی ممکنه تو دنیا بیوفته که همه بابتش ناراحت یا خوشحال بشن؟
دارم خیلی مِلووار، به پوچی میرسم. به اینکه چقدر وجودم بیهوده‌ست و در کلِ صفحه‌ی تاریخ، حتی یک نقطه‌ی کوچیک هم نخواهم بود. صرفا اومدم که یه چیزایی رو ببینم و بگم و برم؟ یه رفتنی که انگار از اول وجود نداشته...

۳ نظر
Mileva Marić
۲۷ خرداد ۱۳:۰۴
درباره معنی زندگی، ویل دورانت. همین سوالارو از یه ملت معروفی پرسیده و اونا جواب میدن. حتی به کسی که تو زندانه میگه چرا خودشو نمیکشه. جواباشون جالبه. دوست داشتی بخونش :)
** سیلاک **
۲۸ خرداد ۱۹:۵۴
زندگی بهترین و زیباترین حسیه که یه موجود می تونه تحربه کنه .. همه مشکل داریم قوی باش و حتما با یه دوست یا مشاور صحبت کن یه کارهایی باید بکنی تا از این حال دربیایی زندگی تون مستدام و پر از شادی و عشق :)
منتظر اتفاقات خوب (حورا)
۰۱ تیر ۱۴:۵۳
نکند بهر تماشای جهان آمده‌ایم؟!
همیشه فکر می‌کنم باید یه کاری بکنم!
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان