دوشنبه ۱۹ مهر ۹۵
به خیر گذشت.کیک و شکلات خوردم.فشارم افتاده بود.قلبم تندتند میزد.یکی کیفم رو گرفت.داد زدم.برگشتم سمتش.صدای ترمزش توی گوشم پیچید.جلوی پام توقف کرد.داشتم سمت راست رو نگاه میکردم.نزدیک بود بمیرم...
+جملات رو از انتها به ابتدا بخونید