بعضی روزها نه،خیلی روز ها هیچ راه گریزی از تنهایی وجود ندارد.
بعضی ها می آیند،تنهایی ات را مدتی از یاد میبری.
بعضی ها می آیند اما نمی مانند.میروند وَ تو از پیش تنهاتر میشوی و تنها تو می مانی و وابستگی!
بعضی روزها فکر میکنم زندگی از کودکی به بعد،رنگ تکرار به خود گرفته است.دلم برای بی بهانه خندیدن تنگ است.برای روزهایی که همه خوب بودند.
این روزها احساس نفس تنگی میکنم!دیگر همه خوب نیستند و من دارم به این نتیجه میرسم که اصلا خوبی وجود ندارد!فقط درصد پنهان کاری است که متفاوت است.
دنیا جای خوبی است اما نه برای زندگی،بلکه برای فکرکردن!
خیلی ها تظاهر به زندگی کردن را از خود ِ زندگی بهتر بلد هستند و خیلی ها هم بی آنکه بدانند ادای آنرا در می آوردند!اما این دنیا برای فکرکردن جای مناسبی است.فکر به همه چیز!
به زندگی،به تنهایی،به زندگی در تنهایی،به زندگی با مرگ و به آرامش...
آرامشی که هراَزگاهی هست و همیشه نیست.آرامشی که از کنار تو به کنار دیگری میرود و دیگری...
تنهایی آرامشی است طوفانی که همیشه همراه ماست و به این راحتی ها نمیرود.بیشتر به فکر توست تا خودش!...
+از کتاب "دنیای من با دل ِگنجشک ها یکیست" اثر مسعود دیدگر
+خیلی به حال و هوای این روزام نزدیکه!
+محتاج دعاهاتونم