لطفا فقط بیایید!

آمده بودند روضه اباعبدالله.زیارت عاشورا شروع شده بود.تقریبا به انتهایش که رسید،خیل جمعیت وارد شد.همه فامیلِ هم بودیم.مجبور شدیم برخیزیم به احترامشان.که اگر این عمل صورت نمیگرفت،وامصیبتایی بود.که دختر فلانی احترام حالی اش نمیشود.که اجتماعی نیست چقدر!

خلاصه،ایستادیم به احوال پرسی از کسانی که فقط در اعیاد یا مجالسِ عزا زیارتشان میکنیم.فقط در این گونه اماکن و نه خانه هایمان!!

مداح همین طور میخواند و جلو میرفت.نمیدانم ولی گمان کنم اگر در این مجالس اشک بریزی(به هر زور و ضربتی که شده!)ثواب زیادی برده ای!انگار که مثلا تمام گناهانت پاک شود،این گونه است!!

من اما،حواسم به همه بود.به گریه هایشان و ضجه هایشان.

مثلا خانوم ایکس زیر چادرش زار زار اشک میریخت.گاهی اوقات هم زیر چشمی نگاهی می انداخت به من و دوباره میرفت زیر چادر و این بار گریه اش شدیدتر میشد!

بگذریم از نگاه های اقوام و حرف هایشان که بافت فلانی را نگاه!جوراب شلواری آن یکی را!موهای فر شده دیگری!!

حتی بگذریم از کسانی که تنها هدف و مقصودشان را،خواستگار پیدا کردن عنوان میکنند!

و حتی تر بگذریم از آن هایی که برای یک پرس غذا می آیند.

مهم این است که می آیند.مهم این است که "خودش"دعوتشان میکند.بقیه اش چه اهمیتی دارد؟!

۱۱ نظر

باید باشی!

باید یکی باشد تا برایت از مشغله هایش بگوید.از اینکه چقدر تنهاست و چقدر تر دوست دارد با دیگران بودن را!باید باشد تا برایت از "بدیع ها" و "نظری ها"بخواند و تو هی گوش کنی و قربان صدقه اش بروی!اصلا باید یکی باشد تا برایش از باختن ها در بازی بگویی و هی کل کل کنی تا سرانجام تورا "زبون دراز"خطاب کند!باید باشد تا بتوانی در کنارش ساعت ها بنویسی و بخوانی و بخندی و خسته نشوی!باید باشد یکی که در لفافه حرف بزند.که بروی رخنه کنی در اعماق فکرش.که چندین و چند برداشت کنی از حرفش،رفتارش.یکی که زرنگ باشد.بفهمد.زود بگیرد.ولی هیچ وقت نفهمد تو دوستش داری...



۱۷ نظر

نرو بیرون چون دختری!!

بعضی وختا حسابی اعصابم خورد میشه!طوریکه چشامو میبندم و دهنمو باز میکنم...الان هم همین وضعیت صادقه!!

از نظر منِ الان،اسلام ی دین مزخرفیه ک فقد ب پسرا بها داده!ما دخدرا باس بمیریم دیگ!!حجابمونو رعایت بکنیم،بلند بلند نخندیم،ارایش نکنیم ک ی وخ پسر مردم منحرف نشه!!مراقب باشیم با نامحرم شوخی نکنیم و و و ...

-ما بهت اعتماد داریم ولی ب جامعه اعتماد نداریم!!

ازین جمله متنفرررررررررم!!آی هیت سنتنس وری وری وری زیاد!!

ینی ب درجه ای رسیدم ک پتناسیل اینو دارم ب هررررر احد و ناسی فوش بدم!!ازون کله گنده های دینی گرفده تا همینایی ک منو محدود میکنن!!

اگ دین ب اینه ک منه دخدر نباس دخدرونگی کنم،نباس جایی برم با دوستام ک حالا محیطش فلانه و بیساره،میخام نباشه اصن همچین دینی!!صدددد سااااال سیاااااه نمیخامش!!

خلاصه باس مراقب باشم تا قبل ازدواج"سالم"بمونم!اونم از نظر جسمی نه روحی!!کی ب روح نیگا میکنه؟!ولی بعد ازدواج هرررر غلطی خاسدی میتونی بکنی!!اونجا دیه مورد نداره!!

جالبه واقن!!

۳۴ نظر

جاست گریه!

همین:((

نمیشه عنوان نداشده باشه؟!

دیدین بعضی وختا دوث داری بنویسی،ولی هیچ موضوعی واس نوشدن سراغ نداری؟!

الانم دقیقن از همون وخ هاس!

عصبی هسدم ولی نمیدونم از چی!دلم گرفته ولی نمیدونم از کی؟سرم درد میکنه خعلیییی ولی نمیدونم از چ موضوعی!

دلم میخاد ی پایه گریه پیدا کنم باش اشک بریزم!موزیک کجایی چاوشی ام گوش بدم اوووووووف!:))


+خاهش میکنم خیال پرداز نباشین!خاهش میکنم!!

++با اینکه ازش دلخورم ک چرا نطلبید،ولی اگ رفدین مجلسش،التماس دعا:)

پاییز من با تو بهار میشود!

مسیر خوابگاه تا دانشگاه تکراریست.مسیر دانشگاه تا خوابگاه هم همین طور.حتا آهنگ هایی هم که در این مسیر گوش میدهی،همشان تکراری شده اند.آدم ها،مغازه ها،آسفالت خیابان،همشان یک جور اند.تغییر نمیکنند.تنوع ندارند انگار.سعی میکنی قدم هایت را طوری برداری که فرق کند با دیروزت.که ازاین تکرار لعنتی خلاص بشوی یک طوری.ولی نمیشود.یک چیزی کم دارد انگار.انگار که یک نفر نباشد قدم هایت را بشمرد.که قدم هایش را بشمری.اگر "او"باشد،تمام موزیک های عالم حس جدیدی میگیرند هر بار که گوششان کنی.تمام آدم ها،مغازه ها،آسفالت خیابان،با وجود "او"جدیدند.نو اند.بوی تازگی میدهند.


فکرش را بکن!یک روزی،من با "تو"،زیر همین آسمان،موزیک مورد علاقه مان را بارها و بارها گوش دهیم.قشنگ نیست؟!

۱۰ نظر

خاطرات دانشگاه9

دوشمبه2/9/1394

پشم فوروشیه رو دیدیم تو خیابون ک واز اشاره و اینا ک بیا شمارمو بگیر:| منو ...،سرمون تو گوشی بود و زهرا و سمیرا رو گم کرده بودیم!بعد قیافه هامون متعجبانه بود و همش میگفدیم اینا کوجان؟!گم شدیم و اینا!بعد چن تا پسر بودن ک فمیدن ما گم کردیم بچه هارو.دوتا چادری از اون ور داشدن میومدن،اینا گفدن دوستاتون اوناهاششون!ولی ...گف نوچ!اونا نیسدن.بعد رفدیم جلوتر.خلاصه پیداشون کردیم.زهرا گف:چن تا پسر بودن بمون گفدن شما اینجاعیین!!


سه شمبه3/9/1394

زبان نرفدم.قبلش تا پنج صب بیدار بودیم.نه درس میخوندیم و نه حرف میزدیم!همهههه تو گوشیاشون بودن.فقد فاطمه(ما لقب رییس حوزه رو دادیم بش!)ساعت سه بیدار شد و شورو کرد ب قرآن خوندن!!

اندیشه واز ...و زهرا نیومدن.کلاس بعدی فارسی بود ک میان ترم داشدیم خیر سرمون!تا ما از در وارد شدیم،پسرا همهههه واسمون جا گرفده بودن!!بعد مام خاسدیم ضایشون کنیم و رفدیم ی ردیف دیه نشستیم،که خوب اونام صندلیاشونو برداشدن اومدن پشت سر ما!!پسره پشت سر من میگف:خانوم رجعتی!شما زرنگین.برسونین توروخدا!!بعد دیه استاد اومد و ردیفیمون کرد!عدل صندلی جلوی من خالی موند!استادم بم گف بیا جلو!ولی من سرمو کرده بودم تو کتاب محل ندادم!

ادامه مطلب ۱۴ نظر

رادیو پاتوق4

خب خب خب!اینم از رادیو پاتوق


+صدای من:دوره نوجوونی-دماغ عملیه اول!

++منتظر نظرات،انتقادات و پیشنهاد هاتون هسدیم:)


۴ نظر

هیچی نگو!!

اگه جلوی بهترین آیینه های دنیا هم بایستی،بازم خودت رو نشون میده!خود واقعیت رو.عجیب نی؟!

هررو خودتو میبینی جلوش ولی واسه خودت نقش بازی میکنی!میخای چیو ثابت کنی رفیق؟!اینکه مثلن خعلی شاخی؟؟یا اینکه اَ همههه بیشتر حالیته؟!یا نع!میخای بگی من با بقیه زمین تا آسمون فرق دارم.من مهربونم،من احساساتی ام،من دوث داشدنی ام!خب باش!!واس خودتی اینا همرو...ب دیگرون چ دخلی داره؟؟چرا فک میکنی تو هر طور ک باشی،متقابلن بقیه ام باس مثه تو باشن؟!چرا این بازی مسخره خیالات رو تمومش نمیکنی؟!بس نی؟...

گند زدی دخدر!گند زدی!!


+مذرت میخام ولی حالم از خودم ب هم میخوره.از "آدم"جماعت هم همین طور!!"آدم"!!!واژه جالبیه نی؟؟

++اصن چرا خدا مارو خلق کرد؟!نمیتونس اَ همو اول نیگه داره پیش خودش؟؟گناه ما چی بود آدمو حوا ی خبطی کردن؟!چرا ما باس تقاص پس بدیم؟!چرا من؟!چرا "آدما"؟؟

+++برگشتم ب سابق!ی دخدر لجبازِ عجولِ ی دنده ک نمیدونه چرا اینجاس!!

۱۳ نظر

دلم واس رفیعه تنگ شده!

همین:)

درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان