تلنگر9

رفرش،رفرش،رفرش...
خبری نیست!
رفرش،رفرش،رفرش...
خبری نیست!
رفرش،رفرش،رفرش...


+صبر خوبه؛بزرگت میکنه:)

تلنگر8

این ساعت ها و دقایق میخوان بهم یه چیزیو بفهمونن.تک تکشون دارن زبون درازی میکنن بهم و میگن منتظر نمونم.اما نمیدونن من پای حرفش هستم.ایمان دارم به آینده.
آینده...:)

انتزاعیات

یه دفعه خیلی جدی ازش پرسیدم:"دوستم داری؟!" خندید.هنوز اون خندش یادمه.با بقیه خنده هاش فرق میکرد.انگار خودشم خیلی منتظر بود تا اینو ازش بپرسم.توو چشمام نگاه نکرد.سرشو انداخت پایین.دستمو گذاشتم زیر چونش و سرشو آوردم بالا.دوباره با تحکم بیشتری سوالم رو تکرار کردم.
"دوستم داری؟!"
برخلاف دفعه پیش،نمیخندید.توو چشمام زل زد.چشمامو بستم تا با شنیدن یه جمله،یه حرف،یه نشونه،برم به اوج!ولی از قراره معلوم،تصمیمشو گرفته بود.دیگه نمی شد جلوش ایستاد و زانو زد و التماس کرد.
دیگه تصمیمشو گرفته بود...

۹ نظر

تلنگر7

دقیق یادم نمیاد کی بود اما از یه جایی به بعد ،دیگه روز رو دوست نداشتم.آفتاب از چشمم افتاده بود.هر روز خونه،شاهد دعوای من و خواهرم بود.اتاق مشترکمون،مانع این می شد که به توافق نظر برسیم.من از شب قبل،چون میدونستم فرداش روز میشه،پرده اتاق رو میکشیدم پایین و به فردا نرسیده ،این خواهرم بود که مستبد بودنش رو توو چشم و چالم فرو میکرد!!
میخوام بگم الانم همین طوره.هیچ چیز این وسط تغییر نکرده.شاید تنها فرق الان با اون زمان،گریه کردن های وافر آخر شبم با آهنگی باشه که باهاش کلی خاطره دارم...

+میدونم چه مرگمه!ولی نمیتونم کاری کنم...

مُردگی

اصلا گیریم که "تو" نباشی.یا مثلا من فکر کنم که تویی وجود نداشته.یا چه میدانم؛مثال هایی از این قبیل.خب بعد شما بگویید،من با انبوه بیکران خاطره هایش چه کنم؟!معلوم است چه میشود دیگر دختر جان.هی باید خودت را به نفهمی بزنی.هی باید شوت بازی در بیاوری.در جواب سوال های مسخره و فضولانه مردم، که میگویند:"از فلانی چه خبر؟!" ؛ خودت را محکم به گوشی بچسبانی و یک "نمیدانم" قاطعانه تحویلشان بدهی و بعدهم لابد برای عوض کردن فضای حاکم موجود،صفحه چتت را باز کنی و در لا به لای یک مشت مطالب علمی و غیر علمی و جوک و انواع تست های روان شناسی،دست بگذاری روی مطلبی که آخرش نوشته:"بی تو من با بدن لخت خیابان چه کنم؟!*..."

*آهنگی از امیر عظیمی

+به چشم یک دری وری عاشقانه نگاه کنید لطفا...:)

۲ نظر

تلنگر6

دو شبه پشت سره هم ، یه قاصدک(شایدم دوتا،نمیدونم) میاد کنارم.منم آرزو میکنم و پروازش میدم.کاش راست باشه قاصدکا،خبرای خوب میارن.کاش این طلسم خبر بد آوردن واسم بشکنه.کاش چیزای مثبتی که فکر میکنم،مثبت بمونن.کاش،کاش،کاش...


+باید قوی باشم.اگه قوی باشم،اونم قوی میشه.باید قوی بودن رو بهش یاد آور بشم.باید قوی شم.باید قوی شه...

اوج کیفور شدن...

اونجایی هست که امتحانت رو خونده باشی،بعد به دوستات بگی ساعت چند،کجا باشن اونام بگن امتحان پس فرداست!:)))))

+عاشقم تتلوعه اصن:|
۷ نظر

تلنگر5

اوایل سال،همون دم دمای عید،به رسم هرساله،یه برگه برداشتم و خواسته هام رو تووش نوشتم.از سلامتی خونواده و دوستانم گرفته تااااا دعا برای کنکوری ها و مخصوصا کنکوری های جیم.بعد،رسیدم به نداشته های خودم.اونارو گذاشتم آخر.اولویت اصلیم اونایی بود که اول نوشته بودمشون.
الان اون برگه رو در لا به لای خروار خروار کاغذ پیدا کردم!و در کمال تعجب دیدم دقیقا خدا،آخرین خواسته هامو اجابت کرده.یعنی اونایی که برای خودم خواسته بودم و نه دیگران!!!

الان اگه بگم ناراحتم،ناراحتم.چون باید سپاسگزار باشم.ولی...ولی ای کاش و ای کاش و ای کاش،اونیکه اول نوشته بودم،تحقق پیدا میکرد.یا شایدم باید افسوس بخورم که ای کاش و ای کاش و ای کاش،اون رو آخر مینوشتم!هرچند کار "تو" حساب و کتاب نداره قربونت بشم:) باز لابد از روی مصلحتت،از اول گلچین میکردی!!
کرمت رو شکر:))

یهویی نوشت!

99 درصد جواب سوالات جغرافی این بود:باران کافی،خاک حاصل خیز،آب و هوای مناسب!:|
و 99 درصد جواب سوالات دینی هم:ایمان،تقوا،عمل صالح!:|

تا کشف جواب سوالات درس های دیگر خدا یار و نگه دارتان:|

۹ نظر

تلنگر4

گاهی یک حرف،یک نشونه،یک امید،مارو میییییبره بالا مالاها و اونجاست که باید مراقب هرگونه رویداد غیرمنتظره باشیم که تِلِپّی نیوفتیم پایین؛که دیگه رفتن به اوج،سخت میشه!

+جانا!گر حال مارا بپرسی،باید بگوییم با نفس هایت زنده ایم.نفس هایت را از ما نگیر:)

درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان