به قدری الان ذوق زدم از شنیدن این خبر،که اشکام همین طور داره میریزه و نمیدونم چطور این خبر رو بنویسم:))))))))))))))
از بچگی باهم بزرگ شدیم.نمیگم "مثل"دو خواهر!ما "دقیقا" دو خواهر بودیم و هستیم.عاشق دیوونه بازی هاشم.یعنی از منم دیوونه تر و شاد تره=))))))هیییییچ وقت ندیدم خودشو بگیره.هییییچ وقت!یعنی من اگر جای اون،رتبه 158 تجربی منطقه 1 میشدم،"قطعا" غرور سر تا سر وجودم رو میگرفت و خودمو از همه برتر میدیدم.ولی تا الان که سال دوم رشته پزشکیه،من ذره ای غرور ندیدم ازش.
چقدر راجع به ازدواج باهم حرف میزدیم!از اینکه چطور همسری میخوایم و یه سری حرفای دیگه=)))
من بهش میگفتم اسم"علی"میخوره به اسمت که همسرت باشه!اونم به من میگفت"رامین":|
خلاصههههه که،بهترین،صمیمی ترین،ناب ترین و خواهر ترین رفیقم که از قضا دختر داییم هست،مزدوج شده:)))))))
زهرا جان!از عمیییییق ترین جای قلبم،واست آرزوی خوشبختی میکنم^____^
+ایشون رو یادتون هست؟!