امید؛ جادوی زندگی

بد بیاری پشت بد بیاری، ضدِ حال پشت ضدِ حال. نمیدونم تو زندگیِ گذشته‌م کی بودم و چه کار کردم. اما مطمئنم مستحق این همه استرس و فشار و دردسر نبودم. که اگه بودم بویی از امید نمی‌بردم...
خیلی نکات مثبت هست، خیلی خوشحالیا هست. مثل نمراتِ این ترمم. مثل رد کردن سکته‌ی مامان، مثل عاشق صاد بودن و موندن. اما از طرفی نکات منفی هم وجود دارن. خیلی هاش رو نمیشه گفت و به زبون آورد برای خواننده. خواننده اگر هم نخواد اما تو ناخودآگاهش قضاوتت میکنه. متهمت میکنه. اگه با اسم مستعار مینوشتم در بلاگستان، حرفی نبود. به دنبالش قضاوت‌ها هم مهم نبود. اما الان یک چهارمِ خواننده‌هام منو دیدن، باقیشون هم کم و بیش میشناسنَم.

 
امید داشتم با قبول شدنم تو آزمون افسر، بابا رو خوشحال کنم ولی نشد. رد نشدم، رَدَم کرد. تیکِ "مداخله در امور افسر" رو زده بود برام! منی که اصلا حرفی نزده بودم داخل ماشین.
امید داشتم هیچ‌وقت حرفی نزنم که صاد ناراحت شه، بشکنه و غمگین بشه. امید داشتم ولی ناراحت شد، شکست و غمگین شد.
امید داشتم این تابستون برم کلاسای مختلف. آشپزیِ افتضاحم رو درست کنم. استخر برم و رقص یاد بگیرم. ولی مثل زالو چسبیدم به تختم. گاهی که دلم بکشه کتاب میخونم و گاهی‌ام که نه، واکینگ دد می‌بینم.
امید داشتم برم سر کار. دروغ چرا؟! دوست داشتم پول درارم. که به خونواده‌م بفهمونم بزرگ شدم. که ای کاش میفهمیدن. ای کاش...
امید داشتم بیشتر برم بیرون، بیشتر تفریح کنم و بیشتر بهم خوش بگذره. اما در این مورد هم موفق نبودم.
امید داشتم با مهمانم موافقت شه. این ترم آخری رو مشهد باشم. ولی حتی به درخواستم نگاه هم نکردن!

امید داشتن خیلی خوبه. محرک زندگیه. اما تو زندگیِ من داره روز به روز کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر میشه. مراقب امید های زندگیتون باشید :)

۱۱ نظر
محسن رحمانی
۲۸ تیر ۰۰:۲۸
ان شاالله اتفاقات خوب پر بشه توزندگیتون.

پاسخ :

ایشالا واسه همه :)
زن مطلقه مشهد
۲۸ تیر ۰۰:۳۹
چقدر قلم نگارشیتون زیباست.

پاسخ :

اوه راجو :|
آقاگل ‌‌
۲۸ تیر ۱۲:۲۱
چه وبلاگ خوبی داری وبلاگ منم دنبال کن. :|

پاسخ :

قانون کلتِ خودت :| :))
فائزه
۲۸ تیر ۱۳:۲۳
درکت میکنم، اینکه کلی برنامه ریزی کرده و باشی و هیچکاری انجام ندی خیلی حس بدیه :( برنامه های تابستونت دقیقا مثل ما من بود که هنوز هیچیشو عملی نکردم :دی
یه عزیزی میگفت: تو حق داری ناراحت بشی، غصه بخوری، گریه کنی.. اما حق نداری ناامید بشی:) اگه امید نباشه که دیگه زندگی نمیکنیم.

پاسخ :

پس پاشو با هم یه فکری کنیم :| 
این عزیزه دیالوگ یه فیلم نبود؟! 
فائزه
۲۸ تیر ۱۳:۲۵
معنی خوشبختی بودن اندوه است:)

پاسخ :

قبول دارم خیلییی :)
تا اندوهی نباشه، خوشبختی رو نمیتونیم درک کنیم...
عینکی عینکی
۲۸ تیر ۱۹:۳۴
پاشو خودتو جمع کن و به امور زندگیت برس. نمیدونم چرا ما جوون ها تا محدود نشیم، تا تو سری نخوریم، تا کلی منت و بدبختی رو کله مون نذارن قدر لحظه ها و انرژی و وقتی که داریم‌ و ب پوچی می گذرونیم رو نمیدونیم. رفیع پاشو. تا هر جا امیدت ناامید شده،تا هر جا درجا زدی، تا هر جا تلاش نکردی،تا هر جا هر چی شده و نشده رو پشت سر گذاشتی. بسه پاشو به زندگیت برس. به خدا نمیدونی بعد ها چقدر حسرت آزادی و اختیارات الان رو میخوری... پاشو عزیز دل جمع کن زندگیت رو...

پاسخ :

خب تو اینطوری گفتی مگه میشه بند شد یه جا؟! :))
ولی بعدا چرا محدود شیم؟ :|
سمولی :)
۲۸ تیر ۲۱:۳۳
چقد تو مشگلات همه مون شبیه همیم... نمیدونم چی بگم اینجور وقتا باید پذیرفت اتفاقای افتاده رو و‌ با حالت طنز بهش نگاه کرد...
و در مورد گوشادیسم باید بگم باید تلاش کرد دیگ کنارش گذاشت.. هوم بهله

پاسخ :

کوچیکم هستا! ولی چند تا که باهم پیش میاد، آدم فکر میکنه انبوهی از اونا ردیف شدن...
ان‌شاالله رفع میشه :)
فائزه
۲۹ تیر ۰۱:۵۳
پاشوو از رقص شروع‌ کنیم 💃
نمیدونم اوشون بهم‌میگفت، حالا اینکه از روی فیلم برداشته در جریان‌نیستم :دی

پاسخ :

من گفتم از کلاس داستان‌نویسیِ روزنامه خراسان شروع کنیم :| :دی
گمونم دیالوگ یه فیلم بود :)
عینکی عینکی
۲۹ تیر ۰۹:۲۶
چون هیچکس نمیدونه زندگی چه سختی ها چه محدودیت هایی جلوی پات می ذاره. یه جوری زندگی کن که بعدا به خودت بدهکار نباشی...

میخواستم خصوصی کنم چون خیلی خودمونی باهات حرف زده بودم

پاسخ :

هیچ‌وقت دیر نیست حتی :)

اوکیه :دی
___ سلوچ
۲۹ تیر ۱۰:۲۲
گاهی چه تلخ میشه روی زندگی
اما قطعا میگذره
یه کبریت اولو میخواد فقط

پاسخ :

همه‌ی بدبیاری‌ها یهو هجوم میارن سمتت!
نه داداچ ما سیگاری نیستیم :))
بانوچـ ـه
۰۱ مرداد ۲۲:۵۳
میشه ناامید نشی؟ تو رفیعه‌ی انرژی مثبت و امیدوار خودمی... عکس گوشه‌ی وبتم همینو میگه...
بیخیال بدبیاری ها میان و میرن... میگذره رفیعه... بخند

پاسخ :

بلههه که میشهههه. هیچ‌وقت امیدم قطع نشده. کم شده، ولی قطع نه...
آدم با امید زنده‌ست :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان