جمعه ۲۴ فروردين ۹۷
اولین مرگِ عزیزی که دیدم و لمسش کردم، داییام بود. چهار سالِ پیش. شوکه بودم و باورم نمیشد. گمان میکردم چند ساعت که بُگذَرد، از خواب بیدار میشوم و همهی این گریهها بساطشان را گم میکنند و میروند. اما واقعی بود. واقعی تر از هر چیزِ غیر واقعیِ دیگر...
بعضی از دست دادن ها، عجیب سخت است. نمیشود دربارهاش سخن گفت. نمیشود دربارهاش حتی فکر کرد. مثل از دست دادنِ عزیز ترین فردِ زندگی. حال تصور کن آن عزیز، پدرت باشد!
+ دوستِ شاعرم! تسلیت میگم...