خاطرات خوابگاه6

دیروز چون زیاد اتفاق خاصی نیوفتاد،گفتم با امروز ادغام کنم!
دو نفر از پسرای ترمولک رفته بودن یه کلاس دیگه و بعد از معرفی کتاب توسط استاد(!)،متوجه شده بودن اون کلاسشون نیست!و بعد اومدن کلاس اصلیشون که با ما بود!یعنی این دو نفر سوژه خندن!شباهت زیادی هم به لورل و هاردی از لحاظ قد دارن!
ابوی بنده،یه سررسید بهم دادن که لای سیماش،انواع و اقسام حشرات و موجودات یافت میشه!سر کلاس،یک عدد کرم که پیله کرده بود رو با جراحی فوق پیشرفته توسط پروفسور .....آزاد کردیم.کم مونده بود یه مار هم اون بین،بیرون بیاد:|
بعد از یک روز خسته کننده،با سمیرا رفتیم پارک بانوان و تا جایی که نفس هامون بند میومد و جا داشت،هندزفری به گوش،دوییدیم.
شام پلو مرغ خوردیم.مرغش رو من درست کرده بودم.تعریف از خود نباشه ولی یکی از بچه ها،از شدت خوشمزگیه مرغ مذکور،قاشقش هم قورت داد!(ایهام به داستان حضرت یوسف)
1395/7/11

امروز دوباره همون لورل هاردی دیروز،امروزم اشتباه اومده بودن کلاسمون.بعد از کلی شرمندگی و شرمساری،کلاس رو ترک کردن!
غذاهای سلف،افتضاحه!مزخرفه!نامردیه خدایی:/
کلاس آخر،شیرین زبونی اینجانب گل کرده بود!و باعث شد استاد از بین 30 نفر دانشجو،فامیل من رو یاد بگیره فقط -__-
در آخر هم،شیرین عسل بازی درآوردم و رفتم عذرخواهی کردم از استاد که آخر شب،..ادامو درآورد:|
شام بادمجون درست کردیم!وسط گوجه ریز کردنم،سهیلا(ملقب به جاجول) با لحن مردانش،گفت که برم توو اتاقشون!وقتی رفتم،جو سنگینی حکم فرما بود!همه بودن.جاجول ادامه داد:"اگه یک بار دیگه پشت سر من،پیش ترمکا حرف بزنی،میدونم چطور برخورد کنم!فقط وایی به حالت اگر تکرار بشه"منم تا خواستم حرف بزنم،گفت"حالام سریع برو بیرون؛نبینمت"!و من،در حالیکه توو چشمام اشک جمع شده بود،بدون هیچ حرف و سخنی،اتاق رو ترک گفتم!(قضیه هم این بود که سرور بهم گفت سهیلا همون جاجوله؟!و منم در حال خنده،به ...منتقل کردم حرفش رو و دوست اونم شنید و بهش گفت):|

1395/7/12

۴ نظر
مترسک ‌‌
۱۳ مهر ۰۷:۵۲
اون پسرا مصداق بارز دانشجوی کلاسیک ایرانی هستن، دمشون گرم :))

پاسخ :

خخخخخ اصلا باور کن خیلی خوبن!خیییلی=))
نگار :)
۱۳ مهر ۱۱:۲۱
کرم؟! من بودم همون سر کلاس با جیغ میزدم زیر گریه :دی
غذاهای سلف همیشه افتضاحه..ولی گاهی وقتا افتضاح تر میشه :|
+چه جاجول حساس و مزخرفی!

پاسخ :

باور کن منم جیغ ملایمه مایل به آبی کشیدم ولی افاقه نکرد و توسط ماندانا ،چندین سقلمه دریافت کردم:))
گل گفتی:|
+و البته گنده بک:/
yek banoo
۱۳ مهر ۱۵:۵۲
بازم شروع شد :)

پاسخ :

مگه تموم شده بود؟!:)
rangi rangi
۱۴ مهر ۱۶:۲۰
ایهام عایا؟! مطمنی ارایه ش و درست گفدی؟!😰

پاسخ :

بلیا!تلمیح،اشاره ی "مستقیم" به یک رویداد یا حادثه هس!اگر تلمیح درست بود،باید بچه ها دستاشونو با چاقو میبریدن:)) پس نتیجه میگیریم ایهام درسته=)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان