انتزاعیات2

بچه که بودم،کارم شده بود غبطه خوردن به موهای بلندِ بافته شده ی دوستام!اصلا وقتی بچه ای رو میدیدم که موهاش بلنده و خرگوشی بسته،یه حالی میشدم که قابل وصف نیست!شاید بشه اسمشو گذاشت حسادت.آره فکر کنم حسودیم می شد!
حتی وقتی به مادرم میگفتم:"من مویِ بلند دوست دارم"،میگفت:"بذار هر وقت بزرگ شدی اون وقت موهات رو بلند کن..."

بزرگ شدم.بیست و اندی ماهه!امروز و فردا اما،با موهایِ بلندِ تا کمر بافته شده ام،باید خداحافظی کنم.آخه مراحل شیمی درمانیم نزدیکه...

۱۳ نظر
Mr. Moradi
۲۴ شهریور ۱۵:۵۲
این الان داستان بود یا واقعی؟ :|

پاسخ :

نوشدم انتزاعیات دیه:|
عباس زاده
۲۴ شهریور ۱۶:۰۱
خیالات هم دنیائیه ها ...

پاسخ :

ما با خیال زنده ایم اصن!!=))
MOHSEN Mousavi
۲۴ شهریور ۱۷:۱۵
:)
قشنگ بود:)

پاسخ :

بینیتون دراز شده:))
مترسک ‌‌
۲۴ شهریور ۱۸:۴۳
آزار داری؟ :|
چرا ایجاد رعب و وحشت می‌کنی؟ :|

پاسخ :

شما لطف داری همیشه به ما مترسک جان:)
MOHSEN Mousavi
۲۴ شهریور ۱۹:۲۲
ینی نمیزارین مث ادم پیام بزارما!

پاسخ :

:دییی کیپ کالم:))
سمیرا
۲۴ شهریور ۲۱:۱۲
بیشعور

پاسخ :

ینیییییی تررررررررکیدممممممم=))))))))))))))))))))))
Lady cyan ※※
۲۵ شهریور ۰۸:۵۳
بابا ترسیدیم :|

پاسخ :

فقط جهت ایجاد رعب و وحشت دوستان=))
parisa .A
۲۵ شهریور ۱۰:۵۷
شوک شدم برا ثانیه ای :|

پاسخ :

بمیرم:)
حسین مداحی
۲۵ شهریور ۱۲:۲۳
انقدر فکر و خیال بکنید تا از اخر خدایی نکرده سرتون بیاد!

پاسخ :

:))))))))))
فائزه
۲۵ شهریور ۱۴:۲۷
لایک آقای مداحی :|

پاسخ :

:|
parisa .A
۲۵ شهریور ۱۸:۱۶
عی بابا خدا نکنه :))*

پاسخ :

فداتم من:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان