دوشنبه ۱۷ اسفند ۹۴
از بچگی در کله مان فرو کرده اند که باران بیاید،همه جارا می شوید و تمیز می کند.از همان بچگی،دعا میکردیم برای آمدنش که مبادا در تابستان،جیره بندیمان کنند و ما نتوانیم با خیال راحت،حماممان را برویم و کیسه مان* را بکشیم.
من اما تصورم از باران همان است که می آید تا با رفتنش،بقیه را به عذاب بیندازد!گِل،کثیفی،آب گلالود،همه این ها عذاب آور است.
شاید تنها حسن باران،هنگامِ آمدنش باشد.می شوید و پاک می کند و می برد.
کاش "تو"هم بعد از رفتنت،عذاب آور نباشی...
*قبلا یادمه حموم رفتن،بدون کیسه،مساوی بود با یک سال چرکولک بودن از نظر مامان=))
+سعی میکنم به خودم بقبولونم که همه چی خوبه و من چقدر خوشبختم!!