حالم بده!احوالم بده...

دانشگاه شروع شده ولی انگار واسه من تموم شده!اون اوایل فکر میکردم همه دانشجوها تنها هدفشون درس خوندنه ولاغیر!یعنی فکر میکردم عده کمی باشن که هدف دیگه ای داشته باشن ولی الان فهمیدم کاملا اشتباه فکر میکردم و کاملا برعکسه!!

این روزا حالم اصلا خوب نیست.حس میکنم جایی قرار دارم که نباید قرار میداشتم.حس میکنم تو جمعی که هستم،فقط "من"نمیتونم روابط خیلی خیلی خیلی نزدیکِ یه دختر با یه پسر رو درک کنم!

خوابگاه و بچه هاش خیلی واسم عذاب آور شده!نه میتونم ازشون جداشم و نه میتونم همراهشون باشم.

دیشب برای اولین بار تو خوابگاه گریه کردم.یادمه شبِ اولِ خوابگاه،همه گریه میکردن به جز من!ولی الان همه میخندن به جز من!!

یه مسئله دیگه هم خیلی ذهنم رو مشغول کرده...اینکه یکیو دوست داشته باشی ولی انگار نداشته باشی!!یا اون دوستت داشته باشه ولی انگار نداشته باشه!کلا مقوله "عشق"چیز عجیبیه!خوب؟:))


+واسم دعا کنید.دارم به مرز افسردگی نزدیک میشم...

+طاقچه ای که نشه توش حرفای دلتو"واضح"بزنی،باس بذاریش لب طاقچه گرد و خاک بخوره...

۴۱ نظر
مهندس رضا عباسی
۲۹ بهمن ۲۲:۲۳
بابا جدی نگیر
تو دانشگاه فعلا سوار حواشی نشو
همه چی عادی میشه و خیلی زود تر از اون چیزی که فکرشو بکنی تموم میشه
وبت هم عالی بود
به ما هم سر بزن
ممنون

پاسخ :

این حواشی هسدن ک دارن سوار من میشن...
عرفـــــ ـــان
۲۹ بهمن ۲۲:۲۴
منم دقیقا تو همین حالم ...
بعضی وقتا انقد جمعیت کسایی که خلاف جهتی که از نظر آدم درسته حرکت میکنن زیاده آدم به خودش شک میکنه !

پاسخ :

:)
parisa .A
۲۹ بهمن ۲۲:۲۵
چه گویم که ناگفتنش بهتر است . . . !

پاسخ :

ناگفتنش بهتر است...
بلاگر کبیر ^_^
۲۹ بهمن ۲۲:۲۷
* مقوله عزیزم..

چرا افسرده بشی فهیمه جان؟؟
شما ارزشهای خودت رو دنبال کن و سرت بالا باشه..

پاسخ :

چرا همیشه فک میکردم معقوله درسده؟Oـo  مرررسی ک گفدی:))

فهیمه؟Oـo
گاهی وختا نمیشه سرت بالا باشه..
بق بقو
۲۹ بهمن ۲۲:۳۲
ترم یک همچین حسی نداشتی؟
عادی میشه برات،نباید این چیزا برات مهم باشه ،کلا کار خودتو بکنو درستو بخون یه ۶ترم دیگ باید تو همین دانشگاه سرکنی به هر حال...
راستی انتقالی بگیر بهت میدم؟

پاسخ :

ترم یک همه ترمک بودن!ب قول خودشون الان"بزرگ"شدن...
عادی میشه؟خدا نکنه!!
نع!باس مزدوج باشی..
آقا حسین
۲۹ بهمن ۲۳:۰۸
جالبه.واقعا جالبه!

پاسخ :

بدبختیای من جالبه؟:|
مترسک ‌‌
۳۰ بهمن ۰۰:۰۸
«مقوله» عشق کلاً چیز غیرمعقولیه!
موقع خوندن این پست اشکم اومد، دلیلش بماند... :(

پاسخ :

بعله!دوستان هم متذکر شدن:))
مذرت میخام!هرچند خودمم موقع نگارشش خیییییییلی گریه کردم...
یک دختر شیعه
۳۰ بهمن ۰۹:۵۶
افسردگی از نشانه های شدید عشق:)
منم نتونستم حرف دلمو تو وبم بزنم باس اصن ی وب درست میکردیم گمنام:D

پاسخ :

ب چه دردم میخوره این عشق؟
والا ب خدا!حالا در سرم هس ک ی وب دیه بزنم ولی کاهلی مانع میشه=))
حنا :)
۳۰ بهمن ۱۰:۴۸
منم تو خوابگاه همچین حسی داشتم نسبت به نزدیک و صمیمی بودن دخترا و پسرا... تازه ما دانشکده بودیم و همه رشته هامون شبیه و نزدیک به هم و کلا 300-400 نفر و حتی کمتر بودیم ! هرکسی یه کاری میکرد دو روز بعدش تو کل دانشکده پخش می شد ... حالم بد میشد از اینکه بعضی دخترا همش پی آمار در اوردن پسرا هستن ... ولی با همه ی اینا خوابگاه رو دوست داشتم چون باعث شد یاد بگیرم یه جورایی از پس خودم بربیام و رو پای خودم وایسم ، شاید اگه تو شهر خودم درس میخوندم هیچ وقت یاد نمیگرفتم تو اجتماع یا یک جای اداری ی چجور برخورد و رفتاری داشته باشم. خوابگاه خوبه ، بچه های خوابگاه هم با تموم خوبی و ها بدی هاشون خوبن چون بهت یاد میدن سازگار بشی و بفهمی قرار نیست همه شبیه هم یا شبیه تو باشن. :)

پاسخ :

حالت ک بد میشد،در راستای اینکه خوب شی کاری نمیکردی؟:))
ینی منم همرنگشون شم؟؟
نگین ...
۳۰ بهمن ۱۴:۳۲
دعا میکنیم جانا :)

پاسخ :

لدف میکنین عزیز دل:)
نگار :)
۳۰ بهمن ۱۴:۴۹
من هنوزم وقتی به این چیزهای دوران دانشجویی فکر میکنم اعصابم خورد میشه..قطعا توی خوابگاه بیشتر و سختتره

خودت رو اذیت نکن عزیزم..
الان حالت بهتره؟ :)

پاسخ :

قطعن بیشتر و سخ تره...

هعیی!مجبورم خوب باشم:)
میثم یوسفی
۳۰ بهمن ۱۷:۵۱
یه چیزی بگم ...

اگه فازت غمه ... واسه اینه که ارتباطت با خدا کمه

والسلام

پاسخ :

چ سخنی واقن!!:|
خانم جیم
۳۰ بهمن ۲۰:۱۹
نمیدونم شاید چون تجربه ندارم نمیتونم درکت کنم.. اما خب.. این نیز بگذرد :)
زیاد سخت نگیر :)*
الان خوبی؟!

پاسخ :

خوبه ک تجربه نداری:)
تیک ایت ایزی حتا=))
:)
آقا حسین
۳۰ بهمن ۲۱:۳۰
بله.بدبختی های شما جالبه!(البته ناراحت نشید ها)
خانم رفیعه.با ایمانی که در شما سراغ دارم مطمئنم که بر سختی ها فایق خواهید آمد.(امیدوارم جمله م درست باشه)

پاسخ :

مرررررررسی واقن!!!
ایمان؟من؟:))))))))))))))))))))))
لی لی (لیلی نامه)
۳۰ بهمن ۲۱:۳۳
عشق خیلی عجیبه... خیلی...
البته برای من دیگه تهشو در آورده بود...

پاسخ :

عجیب!:)
برای من نیز...
حسن
۳۰ بهمن ۲۳:۰۴
در اینجور مواقع باید همرنگ جماعت بشی اگه میخوای از دوران خوابگاه بودنت لذت ببری!
بهت توصیه میکنم که قدر دوران دانشجویی و مخصوصا خوابگاه بودنتو بدونی !!!
دوره ی تکرار نشدنی ایه!

پاسخ :

نمیتونم همرنگ باشم!ینی بیشتر عذاب میکشم...
واقن تکرار نشدنیه:))
سروش آسمانی
۰۱ اسفند ۰۰:۵۱
الحمدلله شما هنوز افسرده نشدید!
ما زمان دانشگاه 7-8-10 بار از افسردگی هم رد شدیم. یه بار هم یکی از دوستام سر یه قضیه ای فکر کرده بود میخوام خودکشی!! کنم. وقتی هم که بعدا بهم گفت نمیدونستم تعجب کنم یا بخندم؟
"معقوله" چون از عقله، معقوله هست اما مقوله از ماده "قول" یعنی حرف (به قول خودمون باد هوا) است.
درست متوجه نشدم : "یه مسئله دیگه هم خیلی ذهنم رو مشغول کرده...اینکه یکیو دوست داشته باشی ولی انگار نداشته باشی ....." منظورتون عشق و عاشقی و ازین حرف هاست؟ یعنی برای شما اتفاق افتاده؟ یا اینطور که از مطالب نوشته هاتون بر میاد، دارید یجورایی نظرات مخاطبین را در زمینه ای که مد نظرتونه میگیرید و می سنجید یا میخواهید بازیه نوشتاری با منطق ادراکی مخاطبها می کنید؟
...........
طاقچه ای که بشه توش حرف دلتو بزنی فقط یه طاقچه است که اگر فقط حرفتو بذاری توش و دل دل نکنی، صاحب طاقچه می بینه و جواب میده. دل دل نکن و حرفتو بهش بگو.
فقط بگو. فقط هم به او بگو.

پاسخ :

افسردگی ک به خودکشی نی!شما میتونی منزوی شی ولی خودکشی نکنی:)
حالا هرچی!چ فرقی میکنه؟مهم اینه ک عاشقی چیز مزخرفیه!همین:)
مرسی بابت روحیه:)
آسید احمد
۰۱ اسفند ۱۲:۱۹
سلام
توی تاریخ اکثریت مواقع، تعداد افراد متمایل به حق خیلی کم‌تر از اهالی باطل هست...
جالب تر اینجا میشه که همیشه هم کار برای اهالی حق سخت تر و سخت تر بوده... و اگر روزی ببنید که فکر میکنید اهل حقیقت هستید و داره به شما سخت نمیگزره! دو حالت داره:
یا اون زمان بعد ظهور حضرت هست...
یا کار شما میلنگه و فکر میکنید که اهل حق و حقیقت هستید!!

به عنوان تجربه شخصی دوستانه به شما میگم: پی روابط عاشقانه قبل ازدواج نرید... ضربه ای که میخورید در این زمینه بینهایت بار قوی هست... اون موقع هست که باید بیاید بگید که حالم بده! احوالم بده...

توی روابط عشقی 99.99 درصد چه به وصال منتهی بشه چه به جدال در هر دو صورت این زن هست که بازنده این بازی هست... (اونقدر هم روی شانستون پایه گذاری نکنید که نه شما جزء اون 0.01 درصد هستید... )

پس با سختی هرچه تمامتر همینجور خارج از روابط عاشقانه باشید...

موفق وموید باشید
در پناه حق
یاعلی

پاسخ :

سلام
اگ اهل حقیقت باشی،باس بهت سخ بگذره؟این چه دنیاییه عمو؟:))

نرفدم!ینی خداروشکر میکنم ک نرفدم...

ممنون شمام همین طور:)
یاحق
آقا حسین
۰۱ اسفند ۱۲:۳۵
خواهش میکنم.
بله.شما.ایمان.باور نمیکنید برید از بقیه بپرسید.

پاسخ :

بقیه کی هسدن؟:))
بلاگر کبیر ^_^
۰۱ اسفند ۱۲:۵۹
چرا من همش فکر میکردم تو فهیمه ای؟؟ :))))
خیلی باحال بود..

پاسخ :

همه همین فکر رو میکنن:))
خاسدی اینو بخون:http://jeem.ir/article/blog/19729
آسید احمد
۰۱ اسفند ۱۳:۱۲
سلام مجدد:
أَحَسِبَ النَّاسُ أَن یُتْرَکُوا أَن یَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لَا یُفْتَنُونَ / آیه 2 سوره عنکبوت

آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم رها مى‏شوند و مورد آزمایش قرار نمى‏گیرند

فکر کنم همین بس باشه دیکه نه؟!

پاسخ :

و عایا کسانی ک ایمان ندارند،ب امان خدا میسپارشون خدا؟؟
آقا حسین
۰۱ اسفند ۱۳:۵۷
دوستان جیمی.

پاسخ :

کودومشون؟Oـo
آسید احمد
۰۱ اسفند ۱۶:۳۳
سلام
نه قاعدتا، ولی مطمعنا امتحان اهالی حق خوشگلتره! البته اونی که دیگه کارش تمام شده امتحان نداره دیگه! (از نظر بدی رو میگم!) دقیقا اونها رو خدا بی امان خدا میسپاره! اونایی که دوسشون داره رو به امان خدا!

پاسخ :

مگ این طوری توجیه کنم خودمو:)
مرسی
آقا حسین
۰۱ اسفند ۱۷:۱۳
فکر میکنم واقعا دارید خودتون رو میزنید به گیجی!
من خب هفت ماهه که شما رو میشناسم و نوشته هاتون رو خوندم و تا حدودی که میشناسمتون این حرف رو زدم.
از کسایی بپرسید که بیشتر از من میشناسنتون.
باید بیشتر توضیح بدم؟

پاسخ :

خیر کافیه:)
parisa .A
۰۱ اسفند ۲۰:۳۳
به لطف من لایک های پست بالایی شد "سیزده " تا
:دی !

پاسخ :

لطفت مستدام رفیق:)
حنا :)
۰۱ اسفند ۲۲:۲۵
نه همرنگ شون نشو یه جورایی بی اعتنا باش بهشون و بساز :)
من حالم بد میشد تو خواب گریه میکردم :/ :دی

پاسخ :

هوووم!منم اون روز اولین بارم بود:|
آقا حسین
۰۲ اسفند ۱۹:۲۲
خب خدا رو شکر.اگر باز هم سوالی میداشتید همین الان سرم رو میکوبیدم به دیوار.

پاسخ :

سوال دارم:دی
آقا حسین
۰۲ اسفند ۲۱:۳۵
خب کور خوندید بپرسید و من هم با صبر و حوصله جواب میدم(نیشم تا بناگوش بازه.زبون درازی هم میکنم در عین حال)

پاسخ :

من متظرم شما سرتون رو ب دیفال بزنین=))
آقا حسین
۰۲ اسفند ۲۲:۱۹
خب منتظر بمونید(همون زبون درازی)

پاسخ :

:|
آقا حسین
۰۳ اسفند ۱۳:۲۷
من میگم از شکلک بدم میاد ولی خب همه جا برام شکلک میزارن.
خب الان من از این شکلک چه چیزی باید دستگیرم بشه؟
محسن برام گذاشته:«:/»الان من از این چه برداشتی کنم؟
من دردم رو به کی بگم؟
همون چیزی رو که میخواید بگید بگید.حتی اگر فحش باشه(لبخند)

پاسخ :

ینی پوکر فیس:|
آقا حسین
۰۳ اسفند ۱۳:۳۵
الان سومین باره که لفظ پوکر فیس رو میخونم.هیچوقت نرفتم دنبال معنی ش که بفهمم چه معنی ای داره.احساس ناخوشایندی دارم نسبت به این الفاظ و شکلک ها!
من تا آخر عمرم داد میزنم که مردم به جای شکلک از لفظ بامعنی استفاده کنن.

پاسخ :

پوکر فیس همون دو نخطه صاف هس:|
شوما استفاده کنین!ب بقیه چوکار دارین؟:|
آقا حسین
۰۳ اسفند ۱۴:۲۱
من استفاده کنم؟حتما منظورتون اینه که من استفاده نکنم.
خب من که استفاده نمیکنم ولی خب تا جایی که جا داشته باشه به بقیه هم سفارش میکنم استفاده نکنن.

پاسخ :

اوکی:)
آقای الف
۰۳ اسفند ۱۹:۲۲
خوابگاه که خوبه عادت می کنید سخت نیگیرید :)

پاسخ :

خدا کنه:)
سمیرا
۰۵ اسفند ۱۰:۳۷
آدم هر حرفی رو نمیتونه توی وبلاگش بزنه بعضی از حرفا واسه دیگران که جای ما نیستن غیر قابل هضمه اینو وقتی فهمیدم که دبگه باید وبلاگ خانوم وکیل رو حذف میکردم... همه خواننده ها نمیتونن محرم اسرار باشن...
عشق وجود نداره ما فقط 'دوست میداریم' و فکر میکنیم عاشقیم...

پاسخ :

دقیقن!گاهی ی قضاوتایی میشه ک اصن درس نی...
منم ب همین نتیجه رسیدم:)
بآنو نارینـ
۰۵ اسفند ۱۶:۰۵
خیلی وقته نیومده بودم
خب چه خبر ؟! :دی

پاسخ :

فدات!میبینمت دورادور:))
قاسم صفایی نژاد
۰۶ اسفند ۱۲:۰۷
شاید این پست کمکتون کنه:
http://safaeinejad.ir/1394/05/13

پاسخ :

حیف کم بود...
ممنون بسی:)
قاسم صفایی نژاد
۰۶ اسفند ۱۲:۰۹
یه نکته دیگه: منم از 83 تا 87 خوابگاهی بودم. بعدا حسرت میخورید که چرا از فرصت خوب استفاده نکردید و به کارهاتون نرسیدید و همش درگیر این چیزا بودید. به نظرم بیشتر به چیزایی که علاقه دارید بپردازید؛ مثل خوندن کتابهای مورد علاقه، تقویت زبان یا نرم افزار یا هر چیزی که فکر میکنید بعدا بدردتون میخوره.

پاسخ :

اتفاقن چن هفده ای هس ک دارم کتاب میخونم:) ارامش خاصی میده:)
فائزه
۰۶ اسفند ۱۵:۱۵
پست بالا :(

پاسخ :

:(
جواد اقا
۰۶ اسفند ۱۹:۲۸
منم اول دانشگاه همین حسو داشتم ولی الان عادی شده برام وباید سعی کنم عادی تر بشه چون تنهایی هم دوری هام از الان بیشتر میشه

پاسخ :

عاخه منی ک آدمی شاد هسدم از دید بقیه،اگ ی روز غمگین باشم از دیدشون واویلاس...عادی میشه:)
بلاگر کبیر ^_^
۱۵ اسفند ۱۳:۳۸
رفتم خوندم اونو :)))
خیلی باحال بود...

پاسخ :

فدا مدا :))
moones rohani
۱۵ اسفند ۱۴:۴۵
خیلی الان استیکر تفکر نیاز دارم...

پاسخ :

منم ایموجی چش کج:دی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان