بگذار برایت بگویم عزیزکم

زیباترینم!بگذار برایت بگویم...

نه من تورا آنقدر که باید میشناسم و نه تو مرا.من حتی خودم را هم به زور میشناسم.چه برسد به توِ دهه هزار و چهار صدیِ موزمارِ(!)هفت خط!از اینکه زیادی رُک هستم،ناراحت نشوی عزیزکم.خوب راست میگویم.غیراین است؟!پس فی الحال لازم میبینم کمی پند و اندرزت دَهَم هرچند به نظرت خوشایند نیاید...

مهربانم!اینکه میگویند "عشق"معجزه میکند،حقیقت دارد.اصلا ذات "عشق"همین است.یکهو می آید و همه چیزت را از تو میگیرد و خرامان خرامان میرود پی دیگری و تو وقتی میفهمی چه شده که در بساطت،هیچ نداری.

میدانی جانِ من!"عشق"جرات میخواهد.عاشق که شدی،تنها دیگر تو نیستی!عاشق که شدی،باید عشق بورزی.عاشق که شدی،باید در وخیم ترین شرایط زندگی،لبخند بزنی به معشوقه ات تا نفهمد چه روزهای گندی را پشت سر گذاشته ای!باید تمام تلاشت را به کار ببری تا "او"را راضی نگه داری.عاشقی،بهار و تابستان و پاییز و زمستان نمی شناسد!مبادا "او"قدم زدن در باران را از تو طلب کند و تو از باران متنفر باشی!عاشقی،هوای سرد و گرم نمیشناسد.اگر با "او"باشی،هوای سرد،گرم میشود و هوای گرم،سرد.

عزیزترینم!هروقت به مرحله ای رسیدی که به تک تک کلماتم ایمان پیدا کردی،آن وقت برو و عاشق شو...


+نامه ای بود از طرف من به فرزند پسری ام

+هاجر جان!کجایی؟دقیقا کجایی؟....

۱۱ نظر
لی لی (لیلی نامه)
۲۴ بهمن ۱۲:۳۴
کاش همه مادرا برا پسراشون این نامه رو بنویسن...

پاسخ :

اوهوم!ولی خوب من هنو مادر نشدم=))
paris
۲۴ بهمن ۱۳:۳۴
پسرت دهه هزار و چهارصدیه؟ خخخخخ
_________________

و عشق چیست جز اینکه سالها هر شب،
کنار بالش خود، بی حساب گریه کنی...؟

پاسخ :

یس یس:))


عوخی:(
آقا حسین
۲۴ بهمن ۱۳:۵۷
او که میگید یا نوشته های ابراهیم حقیقی می افتم.توی داستان هاش همیشه یک «او»وجود داشت.

پاسخ :

نمیشناسم!تو گوگل هم زدم نوشده ک طراح گرافیکن!!!
yek banoo
۲۴ بهمن ۱۴:۵۰
منم وقتی 18 سالم بود یه نامه برای پسرم نوشتم:)

پاسخ :

بعدنا ک پسردار شدی بهش بده:)
بلاگر کبیر ^_^
۲۴ بهمن ۱۶:۱۶
چه گشنگ ^_^

پاسخ :

گشنگی(با گرسنگی اشتب نشه!:دی)ا خوتونه:))
سروش آسمانی
۲۴ بهمن ۱۷:۲۳
خوب بود.
اصولا بچه ها موزماری شان را از والدین شان به ارث می برند!



راستی،با مطالب "22بهمن" و "حزب الله" به روز شدیم.

پاسخ :

ممنون:)
پ پسرم از پدرش یاد گرفده=))
نگار :)
۲۵ بهمن ۰۲:۲۸
چقد قشنگ بود این نامه :))

عشق ناب ترین احساس خلقته..بینظیره :)

پاسخ :

چقد قشنگ خوندی نگارم^__^

ناب ترین احساس هس ولی بعضیا گند میزنن بهش...
آقا حسین
۲۵ بهمن ۲۲:۰۳
نمیدونم چکاره ست.احتمالا همون گرافیکی باشه.چون باباش عکاس بوده و خودشم همون رو ادامه داده.ولی یک کتاب داره به اسم مشق های خط نخورده.

پاسخ :

هووووم!ثنکس:)
ناشناس
۲۶ بهمن ۰۲:۴۸
توجه توجه: نویسنده این پست حداکثر تا 5 سال دیگه بچه دار میشه،
یعنی نهایتا تا5سال دیگه وقت دارید با منِ نویسنده ازدواج کنید چون الان حدود 5سال تا پایان دهه 1400 فاصله داریم!

این جملات را اون بخش شیطون و تاریکم نوشت به همین دلیل خصوصی میفرستم. اگر هم خواستید نمایشش بدید.حرف حق که جواب نداره!

پاسخ :

Oـo
آقا حسین
۲۶ بهمن ۱۹:۲۸
نویسنده ی این پست اصفهانیه!شرط میبندم.

پاسخ :

پست ؟:|
سمیرا
۲۸ بهمن ۱۸:۵۳
هاجر جان جای نوشته هات خالیه:(

پاسخ :

دقیقن:(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان