جمعه ۶ آذر ۹۴
مسیر خوابگاه تا دانشگاه تکراریست.مسیر دانشگاه تا خوابگاه هم همین طور.حتا آهنگ هایی هم که در این مسیر گوش میدهی،همشان تکراری شده اند.آدم ها،مغازه ها،آسفالت خیابان،همشان یک جور اند.تغییر نمیکنند.تنوع ندارند انگار.سعی میکنی قدم هایت را طوری برداری که فرق کند با دیروزت.که ازاین تکرار لعنتی خلاص بشوی یک طوری.ولی نمیشود.یک چیزی کم دارد انگار.انگار که یک نفر نباشد قدم هایت را بشمرد.که قدم هایش را بشمری.اگر "او"باشد،تمام موزیک های عالم حس جدیدی میگیرند هر بار که گوششان کنی.تمام آدم ها،مغازه ها،آسفالت خیابان،با وجود "او"جدیدند.نو اند.بوی تازگی میدهند.
فکرش را بکن!یک روزی،من با "تو"،زیر همین آسمان،موزیک مورد علاقه مان را بارها و بارها گوش دهیم.قشنگ نیست؟!