امکانات خابگاه خعلی بتر شده از هفته پیش تا الان.اب داغ دسشویی رو درست کردن،جا کفشی گذاشدن،ایینه نصب کردن،جالباسی گذاشدن و...
الان ساعت یک نصفه شبه و من اومدم اتاق سمیرا برای خاب.چون تنهاس.فقد فوق العاده گرمهههه.زیر پتو نفس کشیدن خعلی دشواره.
میخاسدم نت گوشیمو فعال کنم چند ساعت پیش،که ... گف بزنگم ب شرکته تا خودشون راهنماییم کنن.دادم خودش بحرفه چون من زیاد سر در نمیارم.فقد گف میذارم رو بلند گو تا اگ ی وخ شمارتو خاسدن،خودت بدی بشون.زنگید و ی اقایی گف چ کمکی از دسدم برمیاد؟اونم توضی داد قضیرو.ولی اقاهه خعلی تند صوبت میکرد.مخصوصن وختی میخاس بگه مثلن با این شماره تماس بگیرین،اصن ما نمیفهمیدیم!!بعد هی پارازیت میدادیم ک اقا یواش بگو لدفن!بنده خدام عصبی شد و گف:یکیتون با من بحرفه!!بعد همین طوری داش توضی اضافه میداد.واقعنم اضافه بودا!بعد من داد زدم ک اقا قط کن،شارژم تموم شد!حالا هرچی ماندانا میزد،مگ قط میشد؟؟ما غش کرده بودیم از خندههههه!اون اقاهه همچنان داش توضی میداد واسمون!:دی

+شام شب اول.با اینکه فوق العاده بی نمک و بی مزه بود،ولی چسبید چون گرسنه بودم!

+اینم نمای کلی از اتاقمون همراه با بساط شام!اون "قیدار"ی ک میبینین امانت مستر موسوی هس ک وختی بچه ها فهمیدن من چقد حساسم رو اون کتاب،گذاشدنش اون وسط:|

+ابتکار ... برای باز کردن روغن!!

+خودمونم تحویل گرفدیم!!

+نمایی نزدیک از سفره شاممون بعد از غارت غذاها!!

+استراحت در نمازخونه همراه با چایی ای ک مزه وایتکس میداد:|