مهمانی میگیری.همه را دعوت میکنی.همه می آیند.تبریک میگویند.سر به سرت میگذارند.چیزی نمیگویی.ناراحت نمیشوی.جنبه ات بالاست.اما انصافا نمیشود از حرف ها و حرکت های بعضی هاشان گذشت.از امر و نهی های پوچشان نمیشود گذشت...
من نمیدانم گذاشتن ظرف غذا روی پاهانت(در سر سفره)چه گناهی دارد وقتی جایت تنگ است و مجبوری؟!
من نمیدانم چرا نباید سر ته دیگ جنگ داشته باشیم؟!
حتی این را هم نمیدانم چرا هنگامی که هوس دوغ میکنی،باید برای همه بریزی؟!و اگر نریزی،چنان سقلمه ای میزنند که تا دو روز ردش میماند!!
من نمیتوانم درک کنم غذایی که برای ما طبخ شده،چرا نباید تا آخرش خورد؟!اینکه میگویند«یه ذره اش رو میذاشتی،میموند!کلاس داشت»واقعا مسخره است!
حالا همه این ها به کنار...
غیبت کردن را کجای دلم بگذارم؟!
+تو این مهمونیا،ترجیح میدم برم و با بچه ها بازی کنم!هرچند برای این کارم مواخذه میشم بعدا!!