يكشنبه ۱۱ مرداد ۹۴
کی روا باشد که گردد عاشق غمخوار خار
در ره عشق تو اندر کوچه و بازار زار
در جهان عیشی ندارم بی رخت ای دوست دوست
جز تو در عالم نخواهم ای بت عیار یار
از دهانت کار گشته بر من دلتنگ تنگ
با لب لعل تو دارد این دل افکار کار
هرچه میخواهی بکن با من تو ای طناز ناز
گر دهی یک بوسه ام زان لعل شکربار بار
ساقیا زآن آتشین می ساغری لبریز ریز
تا به مستی افکنم در رشته زنار نار
مطربا بزم سماع است و بزن بر چنگ چنگ
چشم خواب آلودگان را از طرب بیدار دار
ای صبوحی شعر تو آرد به هر مدهوش هوش
خاص مدهوشی که گوید دارم از اشعار عار
+عباس صبوحی