از اونجاییکه من و همسری خعلی مهمون نوازیم،هم2ن رو دعبت کردیم.از خعلی وخ پیش رفدیم واس2ن خرید و اینا.بیچاره همسری!پولاش ته کشید دیگ طفلی...
خدمتکارمون خونه رو تمیز کرده.ینی کثافت ازش میبارید ها!
غذام اینارو درس کردم و خونه اماده میزبانی2نه.
اولین نفر فاطیماس ک با فاطمه اومده!دوتاشون هنو ازدباج نکردن!هرچی ب همسری میگم دوتا از این رفیقاشو جور کنه واسشون،فایده نداره!خخخ
فاطمه هنو خل بازیاش هس!کادو واسمون اورده ولی خب جلو در گذاشده ک مثلن ما فک کنیم نیاورده!بعدشم یادش میره بره برش داره و...
من مشغول خوش و بش با اون تا دیوونم،ک همسری میره در رو باز کنه ک میبینه اقای بهمنی ب همراه همسرشون و پسر کوچوله نازشون ک اتفاقن اسمش بهمن دومه ( :| ) وارد میشن و کادو دستشونه!میان داخل و بعد از سلام احوال پر30 های همیشگی،فاطمه میگه:عه!چقدر این کا2 شبی اونیه ک ما گرفدیم!(خنگوله دیگ!نمیدونه این همونه!)
همسری با اقای بهمنی صوبت میکنه و منم با خانومای جم!ب همسری اشاره میکنم ک میوه بیاره و پذیرایی کنه ک 3دای زنگ میاد!
این دفه خانوم وکیل با هاچ زمبوری میان و من همش از هاچ میترسم ک چیز فلسفی بگه من توش بمونم:|
سمیره الان دیگ دفدر زده و ی پا وکیل شده باس خودش و زیاد ک30 رو تویل نمیگیره.هاچم ک ی انجمن حمایت از زمبورها زده ک تو خارجم کمپانی داره!
(چقدر زیادن مهمونا جدی!دستم درد گرف:| )
طنین و هیولای صورتی عم میان و دیگ حسابی جممون جم میشه!
طنین ک همون سال اول دانشگاه(اوایل مهر!خخخ)با همکلاسیش ازدواج کرد.پسره خوبیه!همش میبرتش مکه و کربلا و اینا!
اوه اوه!ببینین کی اومده...آلبرت صغیر:دی !ینی من ترکیدم از خندهههههههه!این چرا این شکلی کرده خودشو؟!شبی انیشتین شده...خخخخ
با اومدن آلبرت،فضامون از این رو ب اون رو میشه(پا قدم نداره ها)
البرت از فرمولاش میحرفه واس اقای بهمنی ولی خب اقای بهمنی چون خعلی کار میکنن و خسدن،خابشون برده:|
با اومدن انیس و پاندا،جو از این رو ب اون رو میشه!
انیس ک دیگ ب عشخش ر30ده و شاد و شنگول،از خودشون میگه!اینکه چقدرررررررر باهم خوشبختن:)
پانداعم ک طبق ممول حو3لش سر رفده و زیر لب ی چیزایی زمزمه میکنه ک بعدن همسری گف:داشده شعر بنیامین رو میخونده ک البوم 1400شو داده بیرون:|
میم خعلی دیر کرده!توقع داشدم زودتر بیاد کمکم کنه ولی تمبل خان همیشه ی بهونه میاره!
من بش چی بگم عاخه؟!برداشده واس منو همسری اخکوک اورده:| دیوانه:|
همه منتظر اقای روانی و مترسکیم تا بیان!
دوتاشون باهم میرسن و همه ب احترامشون پا میشیم.
آقای روانی ک دیگ طفلانشون ر30دن و دیگ تهنایی نمیرن پیاده روی!:دی
مترسکم ک مارو خفه کرده بود با Sheش،میان میرن اون گوشه(دقیقن همونجا)میشینن و تا اخر مجلس از کنار هم جم نمیخورن!(دستاشونم تو دست همه!عوووووق)
همه اومدن و ما خعلی کیفور گشدیم از دیدن2ن:))
ب پیشنهاد همسر جانمان،ی دس فوتبال دستی میزنن اقایون و این طرفم ما خانوما پینگ پونگ بازی میکنیم!
همه چی عالیه!ما چقدر خوشبختیم....
+چالشی بود ب دعوت دوست جانمان:میم
+من از همین تیریبون مراتب عذرخاهیم رو اعلام میکنم از کساییکه اسم نبردم ازشون.شرمنده دیگ:)