من از این مردم بیم دارم

پلان یک:

همین الان رفتم سوپرمارکت. روغن می‌خواستم. دست گذاشتم روی روغنی که 23 تومن بود. تا برداشتم، متصدی گفت اون 25 تومنه. گفتم ولی روش که نوشته 23. گفت خرید قبلمونه. چند ماه پیش خریدم. گفتم خب به هرحال شما 23 تومن خریدید. چیزی که روش نوشته رو باید بفروشید نه بیشتر. گفت اصلا من اینو مفت خریدم. الان دوست دارم 25 بدم. می‌خوای بخواه، نمی‌خوای برو به سلامت. منم گفتم آره. حتما میرم به سلامت. دم رفتن، به خریداری که اونجا بود داشت می‌گفت سکه شد فلان قدر، دلار سر به فلک کشید، واسه دو تومن چک و چونه میزنه با من!

پلان دو:

شده گاهی کسی بیاد درمونگاه و بگه عه! چقدر گرونه اینجا و ال و بل. منم شده بگم پراید شده 110 میلیون. اینکه چیزی نیست. ولی بحث فرق داره. ما در درمونگاهی که هستیم، نرخ‌نامه داریم. چیزی که هست و مصوبه. سالی یکبارم تغییر می‌کنه. اوایل فروردین. حتی اگه دلار بشه 40 تومن، چیزی در نرخ ویزیت، عوض نمیشه. (با این توضیح که تو جیب منم نمیره).

پلان آخر:

چی شد که رسیدیم به این نقطه از زندگی؟ که حتی رحم نمی‌کنیم به خودمون! "خودمون" نه دیگری. من اگه از تو بدزدم، کسی هم پیدا میشه که از من بدزده! زندگی یک چرخه‌ست. همه چی برمی‌گرده به خودمون. به کارامون و اعمالمون.

یه جا، تو فیلمِ "یکی از ما دو نفر"، السا فیروزآذر خطاب به بهرام رادان میگه:" من فقط می‌خواستم آدمِ خوبی باشم. یعنی آدمِ خوب بودن انقدر سخته؟"

انقدر سخته واقعا؟...

۱۰ نظر
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان