همین دیگه!

امروز داشتم از کنار دبستانم عبور میکردم.کلی از خاطرات واسم زنده شد.چه بازی هایی که نمیکردیم!!یادمه یه گروه بودیم تو مدرسه،که اونا همیشه با هم بازی میکردن.بعد اگه کسی میخواست بیاد تو گروه،باید اول از من اجازه میگرفت!اگه ازش خوشم میومد اجازه میدادم وگرنه یه بادی در غبغبم مینداختم و میگفتم نه!(خیلی حال میداد خدایی)

الان بچه ها داشتن شعر میخوندن در همون دبستان:

«خوشحال و شاد و خندانم/قدر دنیارو میدانم/دست بزنم من/پا بکوبم من/شادانم»

اشک تو چشمام جمع شد.یه لبخند تلخی زدم و با خودم گفتم:چقدر زود بزرگ شدی رفیعه!خیلی زوووود!!

دقیقا بعدش دو تا پیرمرد رو دیدم که داشتن باهم گپ میزدن.

-جواد اقا!این پاها دیگه واسم پا نمیشه!

-پیر شدیم اقا مجتبی!پییییییر...


++تا هسدین قدر زندگیتون رو بدونین.ممکنه زمان بگذره و دیگه نتونین به عقب برگردین!اونجاس که دیگه پشیمونی فایده نداره...

++دو هفته مشهد نیسدم!خدا کنه تنبلیم نکنه در خوابگاه و غذا بتونم درست کنم:(

++الان خیلی رک گفتم تولدمه یا نه؟:))

۲۱ نظر
toka. ta
۲۱ دی ۱۳:۱۷
آخ....آخ
چه حالی
پیر شدیم
پس تیم تشکیل داده بودی
من اما از همه ساکت تر و مظلومتر بودم...

پاسخ :

پیر شدیم رف توکا جان:(( هعیییی
چ تیمی هم!!!
:))
نگار :)
۲۱ دی ۱۳:۴۹
ای جان تولدت مبارک عزیزم :))))
120 ساله بشی ایشالا :*

پاسخ :

ممنون نگار عزیزم:*
آوو کادو
۲۱ دی ۱۵:۳۰
زادروز شما پیشاپیش مبارک :-))

پاسخ :

خخخخ مخسی!الان دیه ازش یک قرن گذشده:دی
مترسک ‌‌
۲۱ دی ۱۵:۳۴
یا نه :))
تولد کیه؟ :))
حالا کِی شام میدی؟ :D

پاسخ :

:|
عمه پسر خاله بابام:|
هروخ عمه پسر خاله بابام شام بده:|
حنا :)
۲۱ دی ۱۶:۲۳
تولد بمونه همون فردا :دی
آخ اخ منم چندسال پیش رفتم محله ی بچگیام کلی خاطره واسم زنده شد:(

پاسخ :

:))
خعلی بده اصن!خاطراتت مثه فیلم میاد از جلو چشات رد میشه:(
لی لی (لیلی نامه)
۲۱ دی ۱۸:۳۰
:) تولدت مبارک باشه:)

پاسخ :

مخسی لیلی جان^_^
blue girl
۲۲ دی ۰۰:۳۴
تولدت مبارک رفیعه^_^ اینم برات ^_^
متن کلش"امن یجیب قلب من،چشمان بی همتای تو
فی کل حال حاجتی تنها دمی لب های تو
فی لیله القدر التی استغفرت ذنب کثیر
مشتاق آغوشت شدم گرمای روح افزای تو ^_^
https://scontent.cdninstagram.com/hphotos-xpa1/t51.2885-15/e35/10584734_1240427342651060_840752089_n.jpg

پاسخ :

ممنونم بوولووو!خعلی شرمنده کردی ک تماسم گرفدی:))

باز نکنم واز لب باشه؟؟:|خخخ
حسـ ـن
۲۲ دی ۰۲:۲۰
تولدتون مبارک
ان شاءالله همیشه پاینده و پیروز باشید همراه با خانواده و خداوند به شما خیر همراه با عافیت عنایت بفرماید
:)

پاسخ :

ممونم:)
چ دعای زیبایی^__^
آقای سر به هوا ...
۲۲ دی ۱۹:۰۱
دلم گرفت اصن :(

پاسخ :

مذرت میخام:(
مجتبی آستانه
۲۲ دی ۲۱:۴۸
امیدوارم تنبلی بکنید و غذا درست نکنید! والا به جای امتحان یا باس WC باشید یا آمبولانس... خخخخخخ :|

پاسخ :

هی هی هی:|
سالمم الان:| خونوک شدین؟:|
ف. ن
۲۳ دی ۰۰:۵۷
سلام. میدونم کامنتم خیلی یهویی و بدون هیچ پیش زمینه و مقدمه ای هست...بابت بی مقدمه بودن سوالم معذرت میخوام. لبخند.

: در تمامِ مدتِ زندگیت، در تمامِ مدتی که به عنوان یک انسان فهمیدی که حق زندگی داری و زندگی کردی، و فهمیدی که خدایی هم داری، نظرت درباره ی خدا چی بوده؟ یعنی از اولین لحظه که فهمیدی خدا هست و خالق و پروردگار هست، تا حالا، تعریفت درباره ی خدا، چی بوده؟

پاسخ :

خوب خیلی کلیشه ای هس اگر بخام بگم مثلن یکی هس ک همیشه باهامه و حواسش بم هس!ولی واقن حقیقته!من اگر خدایی وجود نداش،قطعن میمردم و دق میکردم!اصن امیدی نداشدم ب زندگی!!دیدم هم ب خدا ی وجودی هس ک سراسر نوره!پر از مهربونی و لطافت!
ولی خوب ی اعترافی هم بکنم!خیلی وختا شده خدا پارتی بازی کرده و منم از دستش ناراحت شدم و بعضن چیزاااایی بش گفدم!ولی خودش بهتر از من میدونه ک چیزی تو دلم نبوده!خخخخ امیدوارم منو ببخشه:(
مــــــــ. یــ.مــ
۲۳ دی ۱۱:۲۲
:-)))
عززززیزم
مبارکه:)

پاسخ :

فدات شم^__^
الف ..
۲۳ دی ۱۵:۳۴
بسی دلنشین
.
.
.
مستدام باشید

پاسخ :

بسی ممنون


همچنین:)
moones rohani
۲۴ دی ۱۰:۵۸
عاشقتممممممممممممم....نه ولی من گفدم!

پاسخ :

فداااااااااOـo
راه امـــــــــــــیـــــــن
۲۴ دی ۲۳:۰۶
سلام ، خیلی خوب بود خوشحال می شم به ما هم سر بزنید /با اجازتون لینکتون کردم
در ضمن اجازه ما هم دست شماست!!! اگه عشقتون کشید ما رو هم مورد تفقد لینکی قرار بدهید

پاسخ :

سلام:)
تفقد من رو کباب کرد اصن!!!!:))))))))
parisa .A
۲۵ دی ۲۲:۲۶
نه !
ولی خدایی راست گفتی

پاسخ :

:|
من همیشههه راس میگم -__-
الهام حبشی
۳۰ دی ۲۲:۵۱
تولدتون مبارک باشه بانو رفیعه :)

پاسخ :

خععععلی ممنونم خانوم حبشی!
اگر اشتباه نکنم شما از بچه های جیم هسدین!!
مرررسی بسی:)
صآب خونـِ
۰۱ بهمن ۱۴:۰۳
سلام
اگه دوست داشتید و موافق بودید وبلاگ های هم رو دنبال کنیم
+ امضا صآب خونه

پاسخ :

سلاااااام!
باس فکرامو بکنم:دی
+انگش:طاقچه
Sina Ghm
۰۳ بهمن ۲۲:۰۰
از کنار مدرسه هایی ک بودم رد میشم همیشه به دیوارش دست میکشم :-/ نمیدونم چرا ولی وقتی دست میکشم خاطره ها میاد توی مخم
حسه خوبی بود اون روزا
تمها نکته منفیش این بود هر روز باید میرفتیم
وگرنه خیلی حال میداد :-(


.
.
.
همین دیگه :-)
از بغله مدرسه رد میشین دست بکشید به دیوارش حال میده :-))

پاسخ :

عههه عارههههه :))))) منم دس میکشیدم ب دیواراش!حس میکردم در لا ب لای آجر هاش کلی خاطره هس ک واسم ملموسه^_______^


ممنون بابت یادآوریش:)))
مجید مویدی
۰۶ بهمن ۱۶:۲۹
حرفم خیلی تکراری و بی مزه ست....
اما همون یا نه!
توادتون مبارک :)

پاسخ :

خخخخ میدونین تکراریه چرا میگین؟:))

توادمم موبارک!=))
یک دختر شیعه
۰۷ بهمن ۰۱:۳۲
کجایی تو دختر:)))

پاسخ :

سرجام ی کم اون ورتر:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان