دلم تنگه پرتقال من...

می‌دونی در این وانفسای بی‌اینترنتی و اعصاب‌خوردی و خماریش، چی بیشتر از همه می‌چسبه؟
آفرین. خوندنِ مطالبِ قدیمیِ وبلاگت و به وضوح مشاهده‌ی بزرگ شدنت. اون وسط مسطا هم، حذفِ چند تا نخاله از زندگیت و به جاش پیدا کردنِ چندین تَن که از جنسِ خودِ خودِ خودتن. اون گوشه موشه‌هاش هم دلت برای عده‌ای که یهو بی‌خبر رفتن هم تنگ میشه. مثل عرفان...

۴ نظر
بانوچـه ⠀
۲۹ آبان ۱۱:۰۹
به به ببینین کی برگشته :دی

پاسخ :

به پا خیزید ملت :))
قاسم صفایی نژاد
۲۹ آبان ۱۱:۱۰
یه وقتایی پست‌های قدیمی‌ام رو می‌خونم، نیم فاصله‌هاش رو درست می‌کنم :D

پاسخ :

عهههه عاررررره منمممممممم :)))))))))
من افسردگی میگیرم بس که نوشتارم بد بوده :/
Mileva Marić
۲۹ آبان ۱۱:۴۱
عرفان :((((((((((((((((
بدون شرح... !

پاسخ :

دلمون تنگشه. کاش بخونه...
** سیلاک **
۲۹ آبان ۱۷:۲۵
وای دقیقا چند روزه فقط دارم آرشیو می خونم.. تازه غلط املایی ها رو بعد مدتها می بینم درست میکنم آهنگهامو گوش میدم و دقیقا میرم به همون زمانها 😊😊

پاسخ :

اسیر شدیم به مولا :|
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان