دوستانی که اینستاگرامِ بنده رو دارن حتما مطلع هستند که پس از مشقات فراوان، موفق به اخذِ گواهینامه شدم.(زین پس مرا راننده خطاب بنمایید، چون دوست دارم!) این مشقت هم صرفا مشقتِ معمولی نبود. بنده از اسفندِ 96 ثبتنام کردم. به دلیل بدبیاری، خوردم به تعطیلاتِ عید و بعدش هفتهای فقط سه روز با مربی، آموزش توشهری داشتم. چرا که بقیهی روزهای هفتهم رو دانشگاه بودم و شهرِ دیگه...آئیننامهی اصلی رو یک بار و فقط با یک غلطِ بیشتر رد شدم. اونجا بود که فهمیدم حتی یک غلطِ اضافه در زندگی، میتونه مردودت کنه کلا! روزی که مردود شدم دوشنبه بود. مهمه؟! آره. چون فقط دوشنبهها و چهارشنبهها امتحان میگرفتن. منم به غیرتم برخورد و در اون وانفسای ماه رمضون و بحبوحهی امتحانات، گفتم حتما باید چهارشنبه قبول شم. رفتم و گفتن حداقل یک هفته باید از امتحانت بگذره! و من خیت و ایضا خونوک(مشهدیهای اهل دل متوجه میشن فقط) برگشتم خونه. ضدحال بعدیم وقتی بود که تو خونه متوجه شدم هفتهی دیگه هم دوشنبه و هم چهارشنبه تعطیله و میره برای دو هفتهی بعد عملا! و من باز اون کتاب منحوس رو خوندم و خوندم و خوندم. این بار دیگه شانس باهام یار بود و قبول شدم. اما چه قبول شدنی!! به دلیل استقبال زیادِ رانندهدوستان و هجومِ این خیل عظیم، نوبت برای آزمون افسرم، افتاد یک ماه بعد!
یک ماه بعد، آزمون دادم. انصافا هم بد رانندگی کردم. فقط چون روز دختر بود، به جناب افسر عرض کردم " رد شدم؟!" که با سکوت ایشون مواجه شدم. بعد مجدد عارض شدم که " روز دختره جناب افسر! نمیشه یه تخفیفی قائل بشین؟!" که ایشون هم تیکِ مداخله در امور افسر رو برام زدن :|
بار دوم، ده روز بعدِ بار اول بود. اما اینبار طوری خودم رو نشون همگان دادم که حتی یک تیک هم نزد برام و گفت قبولی!(ذوقمرگیهام رو قبلا کردم)
بعد از این قبولیِ شیرین و دلچسب، دیشب سوار ماشین شدم. اما اینبار در کسوتِ "راننده".
خیلی خوشحال و شاد داشتم در جادهی شاندیز پیش میرفتم که دستانم به خون آلوده شد. بله. من کُشتم. من قاتلم و اومدم که اعتراف کنم. من پشیمونم آقای قاضی و حضار! اما ناموسا تقصیر خودش بود اومد جلو. من با اون سرعت چطوری ترمز میگرفتم؟ وای از صدایی که کرد... حتی الان هم واهمه دارم ازش. فقط التماسِ داداشم رو کردم که به مامان نگه! البته قطعا بیگاریهاش رو میکشه ازم...
+ و صاد همیشه که ناراحتم، سعی میکنه منو بخندونه. این بار هم گفت:" به کارخونههای کالباس صدمه زدی" و وقتی گفتم:" سپر ماشین کنده شد" گفت:" گربهی چاقی بوده پس! دو تا کالباس میشده" :))