"نون" اتاقِ اوله. من اون آخراست اتاقم. تقریبا نزدیکِ دستشویی. همیشه بوی گند میده. مجبوریم با الناز ماهی یه اسپری رو خالی کنیم. هواکشش هم جونی نداره برای گرفتنِ بوی گندِ تعفنی که از اونجا میاد. "نون" اخلاقای عجیبی داره. البته از نظر بقیه. بقیه طوری نگاهش میکنن که انگار از کرهی ماه اومده! مثلا وقتی میره جلوی آیینهی سالن و با آهنگِ "من برات یار میشم" میرقصه، همه از اتاقهاشون میان بیرون و متحیرانه بهش زل میزنن. البته شاید هم حق داشته باشن چون "نون" رقصیدنش هم خاصه.
"نون" جنوبیه. خونگرم و خندون. یه کمم تپله و وقتی میخنده، چشماش ریز میشن و گونههاش برجسته. اما "نون" خیلی شلختهست. اینو منِ همیشه شلوغ هم تایید میکنم. هماتاقیهای دیگهش از دستش عاصی شدن اما اون معتقده اگه نظم برقرار بشه، اونقدری حالش خوب نیست که وقتی بینظمه، حالش خوبه!
"نون" وقتی موهای تا جای کمرش رو شونه میکنه، اونا رو داخلِ سطلِ زباله نمیندازه. جعبهی مخصوصی داره که اونا رو داخلِ نایلون، در اون قرار میده. "نون" میگه بعد از اینکه زیاد شدن، اونا رو دفن میکنم تا دوباره به چرخهی طبیعت برگرده. میگه خیلی زشته دختر، موهاش رو بندازه سطلِ آشغال!
"نونِ" خوابگاهِ ما، برای خودش زندگی میکنه. با عقاید خودش حال میکنه و خندهش، خنده میاره روی لبای بقیه. "نون" به کسی آسیب نمیزنه. اون وقتی آهنگِ شماعیزاده رو میذاره که هندزفری تو گوشاشه و باعثِ مزاحمتِ کسی نمیشه! "نون" تنها جایی از اتاق که زورش میرسه کثیف کنه، تختش هست. یعنی عملا به بقیهی اتاق، آسیب نمیزنه! "نون"، حتی بر خلافِ بقیه، موهاش رو روی زمین نمیریزه. اونا رو جمع میکنه.
"نون" تنها دختریه تو خوابگاه که به عقایدِ من نمیخنده. آهنگایی که گوش میدم رو، قدیمی و از مُد افتاده نمیدونه. وقتی میگم از گرفتنِ مراسمِ عروسی و لباس عروس و هر کوفت و زهر مار دیگهای که مرسومه، بیزارم؛ نمیگه " حالا تو عروسی کن تا بعد ببینیم بیزاری یا نه!" . وقتی از عشقِ صاد باهاش حرف میزنم، نمیگه "دوره داره. میگذره. یادت میره. عادی میشه"...
نون از معدود آدمایی هست که منو میفهمه. از معدود آدمایی که منو عجیب نمیدونه. از معدود آدمایی که مثلِ خودمه. خودِ خودم!