بعد از ساعت ها لَشیدن روی تخت، بر آن شدم تا یه سر و سامونی به طاقچهی عزیزم بدم. از همین روی، تصمیم گرفتم پست های قبلی رو محو، و پست های جدید رو بنگارم. حس میکنم تبدیل شدم به آدمی که خودش با دستای خودش، گذشتهش رو پاک کرده و الان دوباره از صفر میخواد شروع کنه!
آیندگان قطعا از این اقدامم، یعنی گرفتن گواهینامه به نیکی یاد خواهند کرد. اون آزمون مقدماتیش رو که قبلِ عید دادم و مقبول! باشد که تو شهری هم تموم شه سریع و افسرم بیاد و بره و داااامب! گواهینامه بیاد دستم و حالی به حولی فی الواقع :))
اون موسسه خیریه هم که به عنوان مربی مشغول بودم، مشغول نیستم دیگه الان :| شرحِ مفصلِ اینکه چرا مشغول نیستم هم بماند. فقط همینو بگم که آدما چقدر راحت حقِ بقیه رو میخورن و یه قولوپ نوشیدنی هم روش! و چقدر خودشون رو مفلسِ در راه خداوندگار میپندارند... نکنید آقا! نکنید. تصورِ ما بچه سوسولا رو هم بهم میزنید با این کثافت کاریاتون.
کی باورش میشه شدم دانشجوی ترمِ شیش؟! یعنی یک سالِ دیگه، خاله ریزه لیسانس میگیره واقعا؟! تف به این گذرِ زمان...
اولین تصمیمِ سالِ 97: کمتر اینستا؛ بیشتر وبلاگ!
تا تعطیلی هست، کالکشنِ Insidious هم ببینید و خوف کنید و ناسزاهاتون رو هم به عمهی نداشتهم بگید. علاوه بر این، هر کی The loft رو ببینه و وسطش حدس بزنه که آخرش چی میشه، من یه شوکولات روانه میکنم براش :| عجب فیلمی بود ولی! تو روحِ کارگردان و بازیگراش...
38 عدد ستارهی نخونده شده داشتم که الان صفر شدن. امید است ستاره ها انقدر نشن دیگه :|
سلومت و پایدار رفقا :)