چه کنم با چه کنم های دلِ بی هدفم...؟!


از زمانیکه بچه بودم، هر وقت تصور میکردم یه اتفاقی روی بده، یا روی نمیداد یا درست برعکسش اتفاق می افتاد. مثلا اگه قرار بود بریم شهربازی، خودمو تو بغل رسول تصور میکردم که دارم جیغ میکشم و اونم با شیطنت، منو بیشتر و بیشتر میترسونه. وقت رفتن که می شد، بابا زنگ میزد، میگفت بهم ماموریت خورده. یه شب دیگه میریم. و این یه شب دیگه هیچ وقت اتفاق نمی افتاد...
یا مثلا اگه از عروسک پشت ویترین خوشم می اومد، تو رویاهام غرقش می شدم و شبا بهش فکر میکردم و تصور میکردم دارمش! بعد که به مامان میگفتم واسم بخر، میگفت فردا. فردا که می رسید، یکی زودتر از من اونو خریده بود!!

الان دوست دارم به یه اتفاق خوشایند برای دختر ها فکر کنم. اونقدر خودم رو تصور کنم در کنارش، که اون اتفاق روی نده. که خر نشم و لجبازی نکنم با خودمو آینده م! ولی انقدر شرایط خوب هست که ناخودآگاه دست و دلم میلرزه! ولی میترسم. از اون اتفاقه میترسم. که یعنی این همونه که میخوام؟! همونه که واسش متن ها نوشتم؟! همونه که شبا بهش فکر میکردم؟! به اینکه کجاست، چه شکلیه، اسمش چیه حتی!!
شرایط الان منو، شاید فقط خانوم هایی درک کنن که الان در کنار نیمشون هستن. شاید یاد خودشون و اون استرسشون بیوفتن. یاد اون دلهره و تردیده و دو دل بودنشون...

● التماس دعای شدید از همگی در این شب ها...

● عنوان از فاضل خان نظری

۲۴ نظر
Faber Castel
۲۷ خرداد ۱۲:۵۷
ذات زندگی همینه
هر چیزی که انتظارشو بکشی
دقیقا برعکسش اتفاق میفته! :)

پاسخ :

هم خوبه هم بد! مثلا من یه اتفاقی که واسم خوب نیست، انقدر بهش فکر میکنم که نیوفته! و نمیوفته هم :دی
آرزو ﴿ッ﴾
۲۷ خرداد ۱۳:۲۱
ان‌شاءالله سال‌ها بعد بتونی به دختری که مثل امروزِ توئه امید بدی و بگی تهِ تردیدها و اضطراب‌هات اتفاق خوبی رقم خورده :)

پاسخ :

اگه پسر دوث داچتم چی؟! ^__^ 
حوا ...
۲۷ خرداد ۱۳:۳۲
بهترین‌ها در انتظارت باشه ان‌شاءالله :)

پاسخ :

میبوسمت :*
آقاگل ‌‌
۲۷ خرداد ۱۴:۱۶
هرچی خدا بخواد همون میشه جوان :)

پاسخ :

هرچی صلاح باشه و "خودش" بخواد؛ پیر بلاگ :)
آقای سر به هوا ...
۲۷ خرداد ۱۴:۵۳
بابای من هم یه بار قرار بود مارو ببره با خودش شهربازی اینقدر معطلش کردیم دم خونه که خودش تنها رفت :|

پاسخ :

هدف نوشته یه چی دیگه بود ولی گمونم :|
فائزه
۲۷ خرداد ۱۶:۳۳
هرچی صلاحه ان شاءالله
بسپرش به خدا:)

پاسخ :

انقدر این روزا اینو گفتم و تو جزوه هام نوشتمش، که دیگه خودمم باورم شده یه چیزایی دست اونه فقط!
آلبرت کبیر
۲۷ خرداد ۱۸:۰۹
چی میگی ؟؟؟ :|

پاسخ :

اینا همه اثرات مخرب اون فرمولاتن! بابر تون :|
فریده خانوم
۲۷ خرداد ۱۸:۵۵
وای رفیعه این حسو همه دخترا تو دوران خواستگاری ها دارن...
یادش بخیر منم دو سال پیش تو همین شبای عزیز بود که همسرم می اومدن خواستگاری... چقد سخت بود انتخاب... هر کدومو میگفتم خداجون اگه به صلاحم نیست خودت یه نشونه ای بفرست و نشون بده که خوب نیستن! و در اخر خداروشکر بهترین نصیبم شد!
فقط و فقط از خدا بخواه تو این شبا حاجتت همین باشه چون واقعا ازدواج خوب سرنوشت ادمو میسازه :)

پاسخ :

گفتم دیگه! فقط اونایی درکم میکنن که تجربه کرده باشن و الان مزدوج شده باشن!! منم دقیقا همینو میگم... صحبت یه عمر زندگیه عاخه :(
فریده خانوم
۲۷ خرداد ۱۹:۰۱
قشنگ منو بردی به گذشته ...به اون همه تردید تو انتخاب! خواستگارایی که دلم باهاشون نبود و میخواستم رد کنم ولی بقیه میگفتن خدا قهرش میاد چرا الکی رد میکنی!(البته خداروشکر پدر و مادر خودم دستمو تو انتخاب باز گذاشتن و هیچ فشاری روم نبود ...اطرافیان بیشتر دخالت میکردن!)
من واقعا ازدواج خوبمو فقط و فقط از خدا میدونم ... تو نمازات دعا کن که بهترین نصیبت بشه ! از خدا بخواه بعد ببین نتیجه شو

پاسخ :

میدونی؟! تموم اضطراب و استرس من از اینه که شاید که نه، قطعا بهتر از ایشون میاد! چون اولیش هم هست، میگم نکنه هول بشم، جواب مثبت بدم!!
یک ماهه دارم از خدا میخوام :(
فریده خانوم
۲۷ خرداد ۱۹:۰۷
و در اخر این دعایی که برات مینویسمو تو دعای دست نازات بخون عجیب خوبه !
تو کتاب اقای دهنوی هم هست ...

پاسخ :

حتما
فریده خانوم
۲۷ خرداد ۱۹:۰۸
«رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقینَ إِماماً»

پاسخ :

مرسی فریده :)
فریده خانوم
۲۷ خرداد ۱۹:۰۹
ان شاا... که همه دختر و پسرا همسرای خوبی نصیبشون بشه و هیچوقت هیچوقت از ازدواجشون ناراضی نباشن ...

پاسخ :

ان شاالله! کمااینکه طلاقم زیاد شده متاسفانه... از اینم ترس دارم :|
محبوبه شب
۲۸ خرداد ۰۷:۵۵
رفی ژون! برات دعا می کنم بهترینا برات اتفاق بیفته و خدا کمکت کنه انتخاب درستی داشته باشی..

پاسخ :

مغسیو عزیزدل، ان شاالله برای همه ی جوونا بهترین ها رقم بخوره
محبوبه شب
۲۸ خرداد ۰۷:۵۸
مواظب باش هول هولکی انتخاب نکنی چون هنو سنی نداری و حرف یه عمر زندگیه!

به حق علی و اولاد علی بهترینا برات رقم بخوره عزیز دلم.

پاسخ :

باوشه :(
فریده خانوم
۲۸ خرداد ۱۳:۴۶
منم همینطور بودم... میگفتم نکنه قسمت خوبم بعدا میخواد بیاد ولی اون کسی که میخواد بشه انقد قشنگ به دلت میوفته و کارا خودش پیش میره که باورت نمیشه!
برای همسرم همینطور شد ..تا توی حرم موقع عقد انگار یکی منو هل میداد به جلو باورم نمیشد دارم عقد میکنم ولی بعدش یه ارامشی پیدا کردم عجیب ... فقط تحقیق درست حسابی کن حتما... بیرون با خانواده ها حتما برین ...رفتارشو زیر نظر بگیر ... به نظر من یه جلسه پیش مشاور مذهبی هم برین ...ان شاا... که خوبش قسمتت بشه ...

پاسخ :

عاره خداروشکر از لحاظ روانشناسی زیرنظرش دارم خخخ کوچکترین حرکتشو میتونم حدس بزنم چیه و اینا! حتا میخوام یه جلسه رو اختصاص بدم به اینکه ازش تست هوش وکسلر بگیرم :| :دی
مشاور؟! آقای فدایی خعلی خوبه، شاید بریم پیش اوشون
فریده خانوم
۲۸ خرداد ۱۴:۰۰
و در اخر اینکه میگن ازدواج مثل هندونه سربستست کاملا اشتباهه! اصلا اینطور نیست ...خدا به ادم عقل داده ... با تحقیق با رفت و امد ... با سوالا...با مشاور رفتن میشه یه شناخت خوب پیدا کرد ... اصلا عجله نکن و واسه شناخت خوب زمان بده ...این زمان میتونه تو ۱ماه باشه یا بیشتر یا کمتر حتی ...مهم کیفیتشه ...

پاسخ :

نه بابا یک ماه که کمه خدایی! من اگر همه چی اوکی بشه و اینا کم کمش، سه چارماه به زمان نیاز دارم برای کل پروسه خواستگاری :/
rangi rangi
۲۸ خرداد ۱۴:۵۸
:)))منم دقیقا پارسال همین موقع ها بود
الله یحب المتوکلین نگران نباش

پاسخ :

عاخییی سالگردتونه پس :))) تبریک مبریک ^__^ فاطمه من وقتی فهمیدم خبر ازدواجت رو، تا بیست دقیقه کاااامل، فکم بسته نمیشد :دی چقدر زود گذشت انصافا :| یادش بخیر :))
آرزو ﴿ッ﴾
۲۹ خرداد ۱۷:۵۱
پسرام مگه از این احساسات پیدا می‌کنن؟

پاسخ :

کودوم احساسات؟؟
حنا :)
۳۰ خرداد ۰۲:۱۸
ان‌شاءالله خیرترین پیش میاد :)

پاسخ :

:)
فریده خانوم
۳۱ خرداد ۰۱:۰۲
ماهم پیش اقای فدایی رفتیم ؛‌)

پاسخ :

عه چه خووب :)
حصار آسمان
۳۱ خرداد ۱۱:۳۸
وقتی که وقتش برسه، وقتی که خدا خودش بخواد، دل رو به دریا میزنین اگر حتی هیچ جزیره و ساحلی هم نباشه!
هر دلی یه روز به دریا میزنه! و اگر واقعا دل باشه، دیگه هرگز به ساحل برنمیگرده!

پاسخ :

دل به دریا زدم. ب امید برنگشتن به ساحل...
قاسم صفایی نژاد
۳۱ خرداد ۱۲:۱۵
ان شالله هر چی صلاحتون هست پیش بیاد

پاسخ :

ممنون. انشاالله :)
مهر2خت 69
۳۱ خرداد ۱۶:۳۷
میفهمم چی میگی من که چند شبانه روز از فکر و خیال خواب نداشتم بهت حق میدم اما توکلت به خدا باشه عزیزم انشاءالله که خیره

پاسخ :

عه توام از جرگه ی مزدوج شدنگانی پس!! ممنووون :)
🍁 غزاله زند
۰۱ تیر ۱۹:۴۹
به شکله عجیبی من هم دقیقا مثله توام 😐 دیگه میترسم به اتفاقای خوب فکر کنم.میترسم رخ ندن 😓
التماس دعا همچنین :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان