تکیه بر شانه دیوار زدم از سرِ شب، لشکرِ غصه به من تاخت و من یک نفرم...!

شرایط خیلی بغرنجه. وسط روز تا میای درس بخونی، گشنت میشه و ضعفو در همه جات حس میکنی، میوفتی یه گوشه و بعدم اغما تا افطار. بعد افطار تا میای شروع کنی، سنگین میشی حسابی و تا میای یه چرخی بزنی توو تلگرام و اینستا و وبلاگت، میشه سحر و بعدشم اغما تا ظهر. و این چرخه ادامه داره هر روز...
فشار درس و روزه یه طرف، فشار انواع و اقسام فکرا و خیالا و تردید ها و دوراهیا و "بعدش چی میشه ها" یه طرف دیگه!
بدتر اینکه به هیچکسم نتونی اعتماد کنی و حرفات تلنبار شه رو دلت و هرشب و هرشب، گریه و گریه...
توی این تاریکیا و سیاهیا، یه نقطه ی روشن میبینم فقط که امیدوارم جور شه. بعد که جور شد شرح واقعه میکنم :))

واسه نقاط تاریک و روشن همدیگه، دعا کنیم این روزا...


عنوان از #غزل_سعیدی

۱۱ نظر
الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
۰۸ خرداد ۲۲:۲۸
چه وجه مشترکی ، مخصوصا وقتی که به کسی نمیتونم بگم...
در حد المپیک پیشرو نیازمند دعای خیر شما هستم

پاسخ :

وجه اشتراک البته! 
چشم، و نیز
نرگس سبز
۰۸ خرداد ۲۲:۵۷
چقد همه ذهناشون درگیره...

پاسخ :

هاع خواهرجان
آقاگل ‌‌
۰۸ خرداد ۲۳:۱۹
از غزل من؟
منو تو خونه بعضی وقتا سعیدی صدا میکنن!
چه غزل خوبیم گفته بودم^_^

پاسخ :

:)))) 
جرم سنگینی داره هااا
آقاگل ‌‌
۰۹ خرداد ۰۴:۰۲
چی؟ غزل گفتن؟ بد کردم غزل گفتم عنوانتون رو از غزل من گذاشتید آیا؟

پاسخ :

اونو که گرفتم! منظورم سرقت ادبی بود :| :))
نویسنده عشق
۰۹ خرداد ۰۴:۵۲

+ خیلی سخته ... وقتی نمیتونی به کسی بگی چته ...

@اقاگل _ برای ما نیز غزل بسرای :| میگوییم پاداشی در خور به تو بدهند :|

پاسخ :

یه جورایی ام حوصلت نمیکشه بگی! انقدرررر ماجرا ها اتفاق افتاده واست که نمیدونی چطوری بگی و از کجا!! حتی خودتم هنوز نمیدونی چیشد!! :)

:))
آقای سر به هوا ...
۰۹ خرداد ۱۲:۵۹
کلا ماه رمشون همه چیز مختل میشه :دی

پاسخ :

حالا ژی زدی داداچ؟! :))
مهر2خت 69
۰۹ خرداد ۱۵:۲۶
اغما :)))
همه درگیرشن گویا:دی

پاسخ :

درگیری من چند جانبس!
آندرومدا :)
۰۹ خرداد ۱۷:۱۲
میگذره دوزدم :)

پاسخ :

ایچالا  ریفیق ؛)
آقاگل ‌‌
۱۰ خرداد ۰۲:۲۲
هنوزم نوشتی غزل سعیدی! خب حتما غزل من بوده دیگه!
.
@نویسنده عشق
هزینه اش سنگینه! 50درصدش رو هم قبل از نوشتن میگیرم.

پاسخ :

غزل تو :))) مبارکه آقاگل! کی بیایم اصفهون، شیرینی غزلتونو بخوریم؟ :دی
محبوبه شب
۱۰ خرداد ۰۲:۴۴
خخخ رفی جوابت به کامنت آقای سر به هوا نابودم کرد : )))))

پاسخ :

شیزی ژده خب! =))
آقاگل ‌‌
۱۱ خرداد ۰۹:۰۸
غزل گفتیم و در سفتیم گذاشتن عنوان مطلب. حالا یچی هم بدهکار شدیم! :)
داداچ داری اشتباه میزنی! :|

پاسخ :

:| :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان