سه شنبه ۲۵ آبان ۹۵
وقتایی که حوصله نداری یا اونقدر گره های زندگیت پیچ در پیچ شده که نمیدونی کدوم گره ، باز کردنش در اولویته ، یا حتی وقتایی که با خودت قهری و "خودخوری" میکنی که چرا این شد و چرا اون نه ، لازمه بیخیال به همه چیز و همه کس ، تمومه انرژیت رو بذاری برای خندوندنِ بقیه و تا منتهی الیهِ روده کوچیکت ، بخندونیشون و بخندوننت!!
+ و من آدم نمیشم به گفته ی مامان ؛ چرا که هنوز روحیه ی "ادا درآوردنِ اساتید" درونم موج میزنه:|
+ و اوجِ "خرکیف شدن" اونجاییست که دکتر "دال" ، بعد از ارائت ، میگه :" خانوم رجعتی هم اعتماد به نفسشون بالاست و هم احتمالا مشاورِ خوبی می شن در آینده ، پس بیستشو از الان بدیم دیگه" و یا همون روز با تفاوتِ زمانیِ دوساعت ، هنگام حضور و غیاب در پایان کلاس ، استاد "صاد" میگه :" خانوم رجعتی!حتم دارم روان شناسِ خوبی می شین" :))
+ و چقدر حس فوق العاده ای هست بغل کردن و نوازشِ اصغر و صغری در خوابگاه :|