یه چیز جالب بهتون بگم!جدای از اون یک نمره ای که قرار بود دکتر "دال" جان (تعلق خاطر بسیار وافری دارم به ایشون!در یک کلام،"ماهن") طی این تحقیق به کسانی که بیشترین حس رو نوشته بودند،اختصاص بدن؛از کامنت های شما عزیزان میشد و میشه یک نتیجه گیری ای کرد!
اول اینو بگم که کلا ما 53 الی 55 حس بیشتر نداریم!پس 132 حسی که دوستم نوشته بود و یا 128 حسی که بنده،با کمک شما نوشته بودم(و من فقط به خاطر 4 حس،"یک" نمره ی تپل رو از دست دادم) مطلقا همشون،حس نیستند!بلکه فکر اند.حس ها،با توجه به حواس پنج گانه،ملموس و عینی هستند و غالبا در پس یک واژه اند اما افکار اینطور نیستند.بیشتر آدم ها هم بین حس و فکر،تفاوتی قائل نمیشن و حتی در پاره ای از موارد ،فکر و حس رو،به جای هم به کار میبرند!مثلا میگن"من فکر میکنم از رفتار مادرم ناراحت شدم " در صورتیکه ناراحت شدن یک حس هست!یا مثلا "من حس میکنم بی پولی خیلی بهم فشار آورده"، اما بی پولی فکر هست!
جدای از این،چیزی که بیشتر افراد،تاکید میکنم"بیشتر افراد"در لحظه ی بازگویی حس هاشون،بیان کردند،در واقع حس همون لحظه شون بوده و اون چیزی رو ابراز کردند که خودشون باهاش همزاد پنداریه بیشتری داشتند در اون شرایط!
به طور مثال،خودم،اولین حسی که به نظرم اومد"حس بیماری" بود!چون یه کم سرما خورده بودم و این "فکر"،آزارم میداد!
+هر روز و هر ساعت و هر ثانیه که میگذره،بیشتر دوست دارم رشتم رو بغل کنم!!!:)