سه شنبه ۱۳ بهمن ۹۴
صبح بیدار شدم.چای گذاشتم.وضو گرفتم.آماده شدم و رفتم ایستگاه اتوبوس.هندزفریم تو گوشم بود و آهنگ ستاره سینا حجازی رو گوش میدادم.همین طور که میخوند:«تو یه بار زنده ای پس حالشووو ببر!دل دل نکن.پرنده باش،پرواز کن و بپرررر»داشتم فکر میکردم واقعا راست میگه!هیچیِ این دنیا ارزش نداره که به خاطرش ذهنت رو بهش مشغول کنی و به خاطرش سردرد شی حتی!!!
داشتم به محل قرارمون نزدیک میشدم.اضطراب داشتم.ولی از نوع شیرینش!من زودتر رسیدم.یهو نگار از در ورودی خواهران همراه با غر غر های زیر لبش به خاطر گیردادن های خدام حرم،وارد شد:))
ی سلام احوال پرسی گرم کردیم.مامانش هم دیدم تازه!خیلی خانوم ماهی بودن^__^
رفتیم زیارت.کلی حرف زدیم.کلی کیف داد.جاتون خالی:)
داشتم به محل قرارمون نزدیک میشدم.اضطراب داشتم.ولی از نوع شیرینش!من زودتر رسیدم.یهو نگار از در ورودی خواهران همراه با غر غر های زیر لبش به خاطر گیردادن های خدام حرم،وارد شد:))
ی سلام احوال پرسی گرم کردیم.مامانش هم دیدم تازه!خیلی خانوم ماهی بودن^__^
رفتیم زیارت.کلی حرف زدیم.کلی کیف داد.جاتون خالی:)