خاطرات دانشگاه هفته سوم!

دوشمبه 20/7/1394

عصر حرکت کردیم.بعد با بچه ها تصمیم گرفدیم بریم بیرون.ی گزارشی ام قرار بود بگیرم واسه رادیو پاتوق.یعنی ما مرده بودیم از خنده!

خانوماشون ک اصن شوت بودن!هیچی متوجه نمیشدن وختی باهاشون حرف میزدی!قشنگ ملوم بود حرفاتو نمیفهمن!آقایونشونم ک کامل دعبا داشدن.سوال ک میپرسیدی،انقدر با اکراه جواب میدادن!یکیشون ک مارو از مغازش بیرون کرد!گف:خانوم برو بیرون من مشتری دارم!:|

بعد رفدیم ی مغازه شیرموز بستنی بخوریم ک دوتا اقا اومدن کنارمون نشستن.بعد یکی از همون دوتا اقا ب من گف:شوما دانشجوی دانشگاه ازادین؟؟

من:چطور؟      دوستم:نع!     اون یکی دوستم:ب شوما ربطی داره؟!

دوباره من:  |:     دوباره دوستم:خخخخ      دوباره اون یکی دوستم:شوما سرت ب کار خودت باشه!!

ک دیه با وساطتت من اوضاع اروم شد و رفدیم!تو راه دوتا اقای خیلی خیلی قد بلند جلومون بودن.من ب ...گفدم من میرم از کنارشون رد میشم،تو ببین من تا کجاشونم!...گف:«برو.منم پشت سرت میام باهاشون سلفی میندازم!»که طرف اینو شنید!!گف:من تو سلفی جا نمیشم!و ی سری چیزای دیه...دیدیم اینا پشت سرمونن.قدمامونو تندتر کردیم.رفدیم داخل کوچه خابگاه!اونام اومدن:|

ینی ما سکته کرده بودیم!ب ...گفدم فقد بدوووووووو!!و سریع خودمونو پرت کردیم داخل.از پله ها داشدیم میومدیم بالا ک دیدیم زنگ زدن دم در!!...

دیه ختم بخیر شد خلاصه!!


سه شمبه 21/7/1394

کلاس زبان داشدیم.استاد میخاس ازمون درس بپرسه.غفوری رو صدا زد.اونم هول شده بود هی ب اسماعیل زاده میگف بهش برسونه!!داش متن ریدینگ رو میخوند ک رسید ب اینجا:

...1.2million...ب فارسی گف یک ممیز دو میلیون!!همه خندیدن!بعد من گفدم:وان ممیز تو!!ک خنده بچه ها بیشتر شد!!

کلاس اندیشه تموم شده بود و میخاسدیم بریم بیرون.قبلش اسماعییل زاده ازم شارژرمو گرفده بود ولی خب پیریز خراب بود و نشد بزنه گوشیشو ب شارژ.تا گف:خانوم رجعتی!همون شارژرتون رو...،من پام گیر کرد ب در ورودی و نزدیک بود بیوفدم!!که گف:بابا چرا هول میکنین؟ی شارژر خاسدم ازتون دیه:|

و من از خجالت سرخ شدم:|


چارشمبه 22/7/1394

...اراوه داش اونم چ ارائه ای!!انسان از دیدگاه فروید!!ینی این فروید عقایدش کلن بوغیه!من بودم اصن نمیتونسدم برم همچین موضوعاتی رو اون بالا توضی بدم!!دم ماندانا گرررم خدایی!

(چون فیلم گرفدم از ارائش،از اوردن تیکه ها و خندیدن ها و سوتی دادن و گرفدن های پسران و دخدران،معذورم!!)


پنج شمبه23/7/1394

جلسه معارفه گذاشده بودن واس ترمکا!همه بودن.ی فرمی دادن بهمون ک توش باس مشخصاتمونو مینوشدیم+شماره موبایل!!تو ردیف ما،فقد منو ...و زهرا،خانوم بودیم.بقیه آقا.ما حواسمون نبود اول بدیم اونا پر کنن برگه هرو...ما ک پر کردیم،دادیم اون طرف:| بی جمبه ها گوشیاشونو دراورده بودن و داشدن شماره هامونو سیو میکردن:| مام ب مسئولین گفدیم ولی فک کنم دیر شده بود:|


+هیچ جا،خونه عادم نمیشه:)

+دلم واس طاقچم تنگیده بود^__^

۲۶ نظر
آوو کادو
۲۳ مهر ۲۲:۴۶
عجب دانشگاه نامه ی !... :-)

پاسخ :

چ کنیم دیه؟:))
negar .s
۲۳ مهر ۲۲:۵۴
خداروشکر نزدیک خوابگاه بودین :)
اخی ما هم ترمک بودیم چقدر ازین سوتی ها و بامزگی ها داشتیم..یادش بخیر :))

پاسخ :

واقعن!!
کلن ترمک=سوتی و خنده!!
یک دختر شیعه
۲۳ مهر ۲۳:۰۷
طاقچه ام دلش واست تنگیده بود
:))

پاسخ :

تو اَ کوجا میدونی؟؟:|
اعصاب من
۲۴ مهر ۰۰:۲۵
من جا شما بودم دیگه شارژر به این اسماعیل زاده نمی دادم!

پاسخ :

چرا؟البته منم ی همچین تصمیمی گرفده بودم قبل اینکه شوما بگی:)
کلنگ همساده
۲۴ مهر ۰۰:۵۵
چه دوران شبیهی هست این دوران دانشجویی!

پاسخ :

عجب!!:)
خانم عکاس باشی ...
۲۴ مهر ۰۱:۳۲
خخخ گوشیاتونو با سیم کارتش بندازید دور خخخ

پاسخ :

نههههه حیفه!همو بتر ک بزنگن بمون:دی
مترسک ‌‌
۲۴ مهر ۰۹:۴۷
هی وسوسه‌ام می‌کنی منم خاطرات دوران شباب رو بنویسما، نکن این کارو با من، برو از خدا بترس :D

پاسخ :

دوران شباب عااااالی:))
هاجرک +
۲۴ مهر ۱۲:۲۱
خب راست گفت یه شارژر خواست دیگه چی خواست مگه خخخ

پاسخ :

اصلنشم!من هنو ب برآمدگی درامون عادت نکردم!واس خاطر همین بود!خخخ
اعصاب من
۲۴ مهر ۱۴:۲۰
از این پسرایی (جنسیت زیاد مطرح نیست) که دوست دارند یه دختر یا یه نفر رو کلا جلو جمع ضایع کنند بدم میاد!!
خصوصا تو محیط دانشگاه!!!
البته نه که شما ضایع شده باشیااااا!!!!!!

پاسخ :

بعععععععله!!خعلی غیرمستقیم فرمودین دیه:دی
آی جان قز
۲۴ مهر ۱۴:۳۵
هعی یاد خاطرات دانشگاهم افتادم :(

پاسخ :

هعی!مذرت اگ دلت هوایی شد:((
بهمن بهمنی
۲۴ مهر ۱۸:۱۲
:) .....

پاسخ :

شومام ک همیشه لبخند میزنین:|
فائزه
۲۴ مهر ۲۱:۴۴
چه قدر خوبه دانشگاه ^______________________________^

پاسخ :

خعلیییییییی^___^
یک دختر شیعه
۲۴ مهر ۲۳:۵۶
:|ب ر ب

پاسخ :

بی عدب:|
Anis
۲۵ مهر ۱۰:۵۱
خخخخخخخخخ!!! همه جا باس هول بودنتو ثابت کنی ینییی!!!
آغا من فال این لاو این فرویدممم! یکم منحرفه ولی خوبه ! خخخخ
کدوم مغازه شیرموز بستنی زدین؟!
ممد بستنی؟! هم اونو اگ رفتی دو تا کوچه اینورترش خانه ما بود!خخخخ
++ گفدم ب قوچانی جماعت کار نداشته باش بهت کار ندارن! هم رفده کرم ریزیشو شرو کرده از الان! سلفی خو؟!

پاسخ :

گمرو!اصن حواسم نبود :|
مثه خودته پ:دی
نمیدونم!جای بازار مرکزی بود اگ اشتب نکنم!
+ب من چ؟دوسدم گف:|
++همی ادرس پیانو ره بده ب ما ببینِم چوجور جاییه:))
حنا خانوم
۲۵ مهر ۱۲:۱۷
روز دوشنبه ت چه ترسناک بوده =))))
یه کتاب چاپ کن رفیعه ^_^
یکی بزن تو سر اسماعیل زاده :دی

پاسخ :

ترس با چاشنی خندههه:))
بودجه میخاد!من ندارم:دی
فک کن بیاد اینجا بخونه اینا همروووو!واااااااااااای:|
rangi rangi
۲۵ مهر ۱۲:۲۶
خدارو صد هزار مرتبه شکر من از این خاطره ها ندارم خخخخ خدا عاقبتتو ختم بخیر کنه!
موفقیات:)

پاسخ :

خوبن که:))
همچونین دوسدم:)
Death MJ
۲۵ مهر ۱۲:۴۴
روان شناسی آزادید؟ خوشبختم. همشهری و هم رشته ای ؛)

پاسخ :

نوچ!ازاد روان شناسی نداره اصن!
می نیز خوشبخدم^__^
Death MJ
۲۵ مهر ۱۲:۴۵
آزاد خوابگا نداره نه؟ :| اشتب کردم 😧

پاسخ :

اکشال نداره:))
Death MJ
۲۵ مهر ۱۳:۰۰
عجیب!!! 😰

پاسخ :

:))
آقای سر به هوا ...
۲۵ مهر ۲۳:۴۳
ممنون که لینک کردی و بهم سر میزنی .
لینک + دنبال شدی ...

پاسخ :

خاهچ:)
سمیرا
۲۶ مهر ۱۲:۲۲
از وقتی ما یادمون میاد این کارا همش مقدمه عروس شدن بودن خخخ

پاسخ :

دیوونهههه!خخخخخ
خدا نکنهههه:))
بهمن بهمنی
۲۶ مهر ۲۲:۱۶
:) خب باس شاد بود

پاسخ :

قانع شدم!:))
عرفـــــ ـــان
۲۶ مهر ۲۲:۳۸
این استادِ ادبیاتِ ما امروز کلی حرف زد و گفت شما تو این دنیایِ مجازی فارسی مارو از بین بردین ...
ولی به نظرِ من هر کی هر طور دوست داره میتونه بنویسه اینم ربطی به فارسی رو خراب کردن و این چیزا نداره که !
مثلا متنایِ شما برایِ من جذاب ترِ به خاطرِ همین سبکِ نوشته هاتون :)
+ کلی استرس دارم برایِ ارائم :|

پاسخ :

همه بم حرف استادتونو میزنن!ولی خو منم قبول ندارم!من همون طور ک میحرفم،کامنت مینویسم!ولی وختی ی متن،جدی باشه،فارسی رو رعایت میکنم توش:))
شوما لدف دارین:)

+منم:|
ماندانا زاهد پور
۲۷ مهر ۱۶:۰۴
عاااااالیه خاطراتمون رفیعه ژووون

پاسخ :

عههههه تویی که!خخخ
صخره
۲۹ مهر ۱۸:۴۶
پستش در حد بیگ لایک عالی بود عااااااالیا عاااااالی

پاسخ :

موچکر صخره جان^__^
beautiful mind
۰۶ آبان ۰۲:۲۶
فروید کارش درست بوده ...درسته تمام تفکراتش بی ناموسی بوده! ولی پر بیراه هم نرفته...

پاسخ :

اونکه عارهههههه!فروید واقعن درست گفده خعلی چیزارو.الانم پایه ثابت روان شناسیه:)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
تجدید کد امنیتی
درباره من
اینجا؛ روان‌پریشیِ یک روانشناسِ روانی را می‌خوانید...
آرشیو مطالب
طراح قالب : عرفـــ ـــان قدرت گرفته از بلاگ بیان